نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشي‏ که بسي گل بدمد و تو در گل باشي‏ من نگويم که کنون با که نشين و چه بنوش‏ که تو خود داني اگر زيرک و عاقل باشي‏ چنگ در پرده همين مي‏دهدت پند ولي‏ وعظت آنگاه کند سود که قابل باشي‏ در چمن هر ورقي دفتر حالي دگر است‏ حيف باشد که ز کار همه غافل باشي‏ نقد عمرت ببرد غصه دنيا به گزاف‏ گر شب و روز در اين قصه مشکل باشي‏ گرچه راهي است پر از بيم ز ما تا بر دوست‏ رفتن آسان بود ار واقف منزل باشي‏ حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد صيد آن شاهد مطبوع شمايل باشي‏ [ صفحه 69]