عشق يعني تشنگي برتر ز آب
همچو داود آب را ديدن سراب
[ صفحه 67]
عاشق از سرچشمه مينوشد همي
در فرات عباس کي نوشيد آب؟
اين چنين نهضت نديده ديدهاي
چون که ميجوشد از آن صد انقلاب
زينت دين رسول الله حسين
شد مه تابانور آفتاب
کربلا و عرش از هم دور نيست
گر ببيني با نگاهي بيحجاب
عقل و هوش از درک و فهمش منفعل
کربلا دريا و عقل ما حباب
کربلا شد قبلهگاه عاشقان
جنة المأوا عيان شد بينقاب
حجة الاسلام و المسلمين آقاي حاج سيد مصطفي مرتضوي شاهرودي فرزند آيت الله العظمي سيد محمد حسيني شاهرودي دام ظله الوارف
عبدالرسول کاشيزاده فرزند رؤف کاشيزاده در هتل و رستوران برادرانش عبدالله در شهر بانکوک، پايتخت تايلند، مشغول به کار بود. ايشان نقل ميکند: روزي يکي از کارگران زن هتل بيمار ميشود و به رسم خانوادگي آنها او را به پزشکاني که با سحر و جادو بيماريها را مداوا ميکنند بردم و در اين بار که من همراه آنها بودم هر چه سعي کرد نتوانست کار خود را به اتمام برساند. خانواده بيمار از اين امر متعجب گشتند. آن جادوگر از خانواده بيمار پرسيد که اين شخص که به همراه شماست کيست؟ مرا معرفي کردند. جادوگر گفت: در اين شخص سري است که هر چه سعي ميکنم سحر و جادويم باطل ميشود. از او بپرسيد که مذهب او چيست و به چه ايمان دارد؟ من گفتم: از نجف هستم و شيعه و از مواليان اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب (عليهالسلام) هستم. پزشک گفت: همين کلمه و نام علي تمام سحر و جادوي مرا باطل ميکند. و به هيچ وجه من نميتوانم اين زن را معالجه کنم تا وقتي که اين مرد با شماست. او را بيرون کنيد، هر وقت اين آقا بيايد آتش تمام خانه مرا و خودم را و سحرم را فرا ميگيرد. من
[ صفحه 68]
از دست خانواده بيمار فرار کردم به خيال اين که آنها به جهت ممانعت از معالجه فرزندشان قصد زدن مرا کردند. اما آنها از اين امر متعجب شده و پرسيدند که اين چه سحري است که مهمتر از سحر و جادوي شماست؟ گفت: کلمه يا علي که در خون و جان اين آقا است تمام را باطل ميکند و چنان که با اين کلمه مقدس بخواهيد روي آب راه بروند ميتوانند و اين سحر و جادو نيست. [1] .
|