اين حقير مهدي ميرشمسي در سن تقريبا سيزده سالگي در اصفهان در مدرسه‏اي به نام مدرسه جعفري که آن مدرسه ملي بود مدير مدرسه آقاي توسلي بسيار آدم خوبي بود ولي به بچه‏ها چوب محکم مي‏زد. روزي ما در حدود 12 نفر بوديم که ما را به صف کرده بود براي کتک با چوب، که نوبت چوب خوردن بنده شد؛ عرض کردم يا ابوالفضل العباس (عليه‏السلام) من پانزده صلوات نذر شما مي‏کنم که اين چوب را نخورم. ناگهان افسري از درب مدرسه وارد شد و بلند صدا زد آقاي توسلي چوب را کف دست بزنيد و افسر شفاعت ما را کرد و آقاي توسلي همه ما را به خاطر او بخشيد.