در شب عمليات خيبر در حال حرکت بوديم که يکباره دوشکاهاي دشمن شروع به تيراندازي مستقيم به سوي ما کردند. فرمانده عمليات، دستور داد و بي‏درنگ همه بر زمين افتاديم. آتش دشمن که فرو نشست به پيشروي ادامه داديم. صبح که به عقب باز مي‏گشتيم با پيکر غرقه به خون ابوالفضل شفيعي مواجه شديم. صحنه دردناکي بود، دو دستش قطع و جاهاي مختلف بدنش نيز مورد اصابت تير و ترکش واقع شده بود. در حالي که بغضي تلخ، در گلوي ما را مي‏فشرد و اشکي گرم بر چهره ما مي‏دويد، گردش حلقه زديم، يکي از بچه‏ها از جيب شهيد شفيعي کاغذي را بيرون کشيد و شروع به خواندن کرد. وصيت نامه‏اش بود. در ابتدايش نوشته بود: «خدايا، همان‏گونه که اسمم را ابوالفضل گذاشته‏اند، دوست دارم مثل حضرت ابوالفضل بميرم...» [1] . [ صفحه 508]

[1] ما آن شقايقيم، تقي متقي، مرکز فرهنگي سپاه، 1375، ص 125.