در اهواز هيئتي است به نام عزاداران بوشهري‏هاي مقيم اهواز که سابقا در خيابان فردوسي مسجد حاج رضا عزاداري مي‏کردند. و حال همان هيئت در مسجد ارشاد واقع در خيابان امانيه که مسجد بسيار زيبا مدرن انجام وظيفه مي‏کنند در محرم سال 1350 شمسي آقاي نديمي که تمام مخارج عزاداري زير نظر ايشان و وجوه بدست ايشان مي‏رسد آمد و گفت: امسال وضع مالي هيئت خوب نيست شايد نتوانيم پخت و پز کنيم. هيئت بسيار نگران شدند. خدايا چه کنم؟ مردي بود در شرکت نفت کارمند بود که صلاح نيست نامي از ايشان ببرم او را صدا زدند که فلاني مقدار سي هزار تومان به ما پول قرض بده تا انشاء الله جمع‏آوري شود به تو بدهم. گفت: من پول ندارم. بعد از اصرار زياد توسط شخص ديگر گفت: اگر بدهم از بگيرم. خلاصه پول نداد آقايان هيئت امناء بسيار چه بکنيم يک وقت آقاي در نشان که خدايش او را مرحمت کند با دلي پر سوز گفت: يا اباعبدالله الحسين ترا به جان برادرت قمر بني‏هاشم نگذاريد امسال ما جلوي مردم خجالت‏ [ صفحه 473] زده شويم و آشپزخانه شما بدون غذا باشد. نمي‏دانم چند ساعت بعد بنده رفتم در مسجد ديدم مقدار زيادي برنج و گوسفند و شکر و زعفران آورده‏اند همه چيز براي پخت آماده بود. روز عاشورا تمام شد هيئت هر کدام رفتند سر کار خود. آقايي که پول نداد مرد. بعدها فهميديم که فلاني پول سود مي‏داده آنهايي که از او پول ربا گرفته بودند وقتي فهميدند که فلاني مرد تمام پول‏هاي او را خوردند و به ورثه او ندادند.