حاج عبدالرضا سخن‏ور دزفولي اين کرامت را براي اينجانب - دکتر چوبين - نقل کرد: او چنين گفت: خانه‏هاي قديمي دزفول، به علت بسيار بالا بودن اين شهر از رودخانه (دز) زيرزمين هاي عميقي دارد، و برخي از اين زيرزمين‏ها بيش‏تر از ده پله دارند، و براي خنک شدن هواي زيرزمين، بخاري مانندي از زيرزمين به بالا مي‏ساختند و دهانه آن در کوچه بود. ما هم چنين خانه‏اي در دزفول داشتيم. خودم که کودک بودم، يک روز در دهانه آن «بخاري مانند» خم شدم و به داخل آن نگاه مي‏کردم که ناگهان يکي از همسايگان به عنوان شوخي، پاهايم را بالا برد و پاهايم از دو دست او رها شد من هم با سر به عمق زيرزمين فرو رفتم، و در حال فرورفتن فرياد کشيد: «يا ابوالفضل» و حس کردم کسي مرا گرفته که با آرامش به زيرزمين رسيدم و هيچ آسيبي نديدم. [ صفحه 448]