جناب آقاي سيد امير ذبيح الحسيني راوندي که از دوستان جبهه بنده است و چند سالي اين حقير در مسجد محل ايشان در الوند کاشان «مسجد مهديه» امامت نماز جماعت را عهدهدار بودم و ايشان در آن مسجد شرکت ميکرد، اين چنين نقل کردند:
در زندگي و مشکلات آن من جمله مشکلات زمان بارداري همسرم متوسل به حضرت ابوالفضل العباس (عليهالسلام) ميشدم و مسجد محل به نام حضرت روضهخواني ميکردم. تا اين که خبردار شدم که همسرم در زايشگاه وضع خوب حمل کرده، با عجله از خانه بيرون آمدم. در فکر اين بودم که چه نامي برايش انتخاب کنم [نا گفته نماند که مطلع شده بودم که نوزاد پسر است] ناگهان ديدم قطعه ابري داخل کوچه کنارم ظاهر شد که با من حرف ميزد. گفت: حالا ميخواهي اسمش را چه بگذاري!؟
من اعتنا نکردم. با خود گفتم شايد خيالاتي شدهام و گذشتم؛ اما چند قدم که جلوتر رفتم ديدم دوباره همان ابر آمد جلو و گفت: شما در مشکلات به چه کسي متوسل ميشده و چه ميکردي؟ يک دفعه متوجه شدم که توسلم با حضرت
[ صفحه 440]
ابوالفضل العباس (عليهالسلام) را ميگويد. و از نظر پنهان شد. وقتي فرزندم را از بيمارستان به خانه آوردم و همين نام مقدس «ابوالفضل» را مطرح کردم زبانها بسته شد و هيچ کس مخالفت نکرد [با توجه به اين که قبلا گفته بوديم اگر پسر باشد چه نامي و اگر دختر باشد چه نامي]
لذا بعد از ظاهر شدن آن موجود ملکوتي به صورت يک ابر و سفارش به نام آقايمان و سقاي تشنگان، ابوالفضل العباس (عليهالسلام)، نام نوزاد را «سيد ابوالفضل» نهاديم.
|