در حدود سال‏هاي 71 - 70 شمسي بناي کنوني مسجد را ساخته و به اتمام رسانيديم و فقط در و پنجره‏هايش را سر جاي خود نصب نکرده بوديم. از اين رو مسجد مدتي بدون در و پنجره مانده شبي در عالم خواب ديدم که سيد بلند قامتي که عمامه مشکي به سر داشت، به من فرمود: در مسجد قسمت پايين ستوني را که سمت راست محراب قرار دارد، سگي کثيف و آلوده کرده است. وقت سحر که از خواب بيدار شدي برو مسجد هر چه زودتر آن جا را پاک و تميز کن. بنده وقت اذان صبح آمدم مسجد، ديدم همان نقطه را سگ آلوده کرده است. لذا با شتاب فراوان از خانه آقاي حاج علي ايماني آب آوردم و آن نقطه را شستم و فهميدم که اين رؤيا از خواب‏هاي صادق بوده است.