در روز 10 / 9 / 80 شمسي جناب آقاي مشهدي محمد علي خليل‏وند 61 ساله از اهالي قشلاق از توابع شهر گوگان واقع در استان آذربايجان شرقي در دارالضيافه خويش در رابطه با کرامت مسجد حضرت ابوالفضل (عليه‏السلام) در گوگان قصه‏اي را چنين بيان کرد: تقريبا سي سال پيش اينجانب چهار رأس گوسفند - شامل دو رأس بره و دو رأس ميش - داشتم و دارايي و ثروتم فقط همين دام‏ها بود. از طرفي همسرم در ايام جواني پختن نان را در تنورهاي قديمي بلد نبوده و چندان با پخت و پز نان [ صفحه 429] آشنايي نداشت. با اين حال روزي در غياب من، مقداري از آرد را خمير کرده بود تا از آن برايمان نان بپزد، متأسفانه بر اثر ناشيگري وي بيشتر آن خمير از جداره تنور به ته آن ريخته شده بود. و همه آن نان‏ها تکه و پاره را به گوسفندان خورانده بود. من موقع غروب که به خانه آمدم مقداري جو پيش آن‏ها گذاشتم ديدم اصلا نخوردند و معلوم است که بيمارند. از همسرم پرسيدم که چرا دام‏ها چيزي نمي‏خورند و چرا بيمار شده‏اند؟ هر چه هست راستش را به من بگو. در پاسخ گفت: من همه نان‏ها را که به ته تنور ريخته شده بود و به خورد آن‏ها دادم. بنده چنان که پيش‏تر گفتم، از مال دنيا غير از چهار رأس گوسفند چيزي نداشتم و خيلي ناراحت بودم، تصميم گرفتم بروم روغن «کرچک» که مسهل است بخرم و به دام‏ها بخورانم، تا شکمبه و باب المعده‏شان باز شود. به هر حال، موقع بيرون رفتن از خانه گريه کردم و اشک ريختم و گفتم: يا حضرت ابوالفضل (عليه‏السلام) اين حيوانات از هلاک و مرگ نجات يابند و بهبودي پيدا کنند، من نذر مي‏کنم مبلغ پنجاه تومان به مسجد حضرت ابوالفضل (عليه‏السلام) در گوگان بدهم. من به مغازه رفتم و روغن کرچک خريدم، تا برگشتم، ديدم که سه رأس از آنها شکمبه و باب المعده‏شان باز شده و از مرگ قطعي خلاص شده‏اند و فقط يکي از آنها مريض است که از آن روغن به او خوراندم. در نتيجه او نيز خوب و حالش بهتر گرديد و من هم بعدا نذرم را ادا کردم. پس از آن تاريخ، من به آن مسجد مقدس عقيده‏مند شدم. [ صفحه 430]