در چهاردهم رمضان سال 1422 برابر 9 / 9 / 80 جناب آقاي حاج نجف بايرام‏پور، فرزند علي 64 ساله اهل و ساکن دهکده قشلاق از توابع گوگان که شخص متدين و مورد وثوق است، در رابطه با کرامت مسجد حضرت ابوالفضل (عليه‏السلام) گوگان حکايتي را چنين شرح داد: حدودا 45 سال قبل در ايام جواني، اينجانب را به عنوان مشغول خدمت سربازي از ناحيه اداره نظام وظيفه در شهر گوگان احضار کرده بودند، علي هذا روزي در معيت شش نفر از اهالي قريه مذکور که آنها نيز مشغول بودند به حوزه‏ [ صفحه 422] نظام وظيفه فوق‏الذکر مراجعه و خودمان را معرفي کرديم و چند روز ما را در آنجا نگهداري کردند، سرانجام يک روز از طرف مسئول مربوط به ما اعلام داشتند که: همه مشمولان امروز مرخص و آزادند و مي‏توانند به خانه‏هاي خود بروند و پس از نظافت و شست‏شوي خويش فردا مراجعت نمايند و در ضمن وسايل شخصي - از قبيل ساک و غيره - همراه داشته باشند. به هر حال، قرار بر اين شد که فردا سر وقت مراجعت نماييم تا ما را جهت گذراندن دوره آموزش نظامي به پادگان مورد نظر مسئولين مربوطه اعزام کنند. آن روز موقع عصر بود به دکان آرايشگاه حاج ميرزا حسن واقع در شهر ياد آمدم تا سر و صورتم را اصلاح کنم، در لابه‏لاي صحبت‏هايم قصه خدمت سربازي را به مسلماني فوق‏الذکر تذکر دادم، وي در پاسخ اظهار داشت: ما براي مسجد حضرت ابوالفضل (عليه‏السلام) در اين جا - گوگان - يک حلقه چاه حفر مي‏کنيم و بر دهانه آن يک دستگاه تلمبه خواهيم گذاشت تا از آبش استفاده شود تو براي اين مسجد نذر کن تا از خدمت سربازي معاف شوي. من نيز در همان لحظه توي دلم مبلغي را براي مسجد مقدس نذر کردم. به هر حال پس از اين قصه به قريه آمدم، فرداي آن روز به اتفاق رفقايم که شش نفر بودند، به حوزه نظام وظيفه مراجعه کرديم. در همين روز، اسامي همه را از جمله آن شش نفر را خواندند و صدايشان زدند، و به مراکز نظامي اعزام کردند. ولي بنده ماندم، لذا جلو رفته، گفتم: آقا ببخشيد چرا مرا اعزام نکرديد؟ پاسخ گفتند: لازم نيست تو به خدمت سربازي بروي. القصه، آن روز من به خانه برگشتم، اما هر روز اين قصه را پيگيري مي‏کردم و تا چهل روز هر وقت به گوگان مي‏رفتم به حوزه نظام وظيفه نيز سر مي‏زدم تا تکليفم را روشن کنند. [ صفحه 423] در هر صورت، خلاصه جواب ايشان به بنده اين شده که: لازم نيست تو به خدمت سربازي بروي و من هم ديگر قضيه را دنبال نکردم و به خانه خودم مراجعت نمودم. حدود يک سال پس از آن تاريخ از طرف دوست وقت قانون خريد خدمت سربازي تصويب و به اجرا گذاشته شد و من مبلغ دويست تومان به حساب دولت وقت واريز کردم و معافيت دائمي گرفتم و از زير پرچم معاف گرديدم و من اين کرامت را جز معجزه قمر بني‏هاشم حضرت اباالفضل (عليه‏السلام) چيز ديگري نمي‏دانم. خداوند همه آرزومندان را مشغول الطاف بيکران آن حضرت قرار بدهد. روز سفيد را چو شب از غم سياه يافت‏ از ديده‏ها شد آب روان چون بعزم‏ شد جانب فرات روان نقد بوتراب‏ عباس ماه اوج بني‏هاشم آنکه بود از شرم ماه طلعت او ماه در حجاب‏ از لشگر نفاق بباريد بر تنش‏ ز آن‏گونه تير و تيغ که بر گلستان سحاب‏ شر را بگوش بانک برادر چو راه يافت‏ روز سفيد را چو شب از غم سياه يافت‏ بر خاک خفته آن قدر چو تازه سرو ديد در خون نهفته آن رخ چون قرص ماه تاب‏ [ صفحه 424] هر دست قطع کرده مواسات نفس را قاطع دليل از وي و روشن گواه يافت [1] . زبان حال امام به عباس (عليه‏السلام) علمدار تويي عباس کي شرط وفا باشد ز من در همچنين وقتي جدايي کي روا باشد چه رفتي از برم عباس بيرق سرنگون گردد کجا بيرق نگون و حرب از من خوش نما باشد سپاه دشمنان کردند دلير از قتل تو عباس‏ چو بينندت به خون غلطان سرت از تن جدا باشد به قتل من شوند اندرم دليل از راه ظلم و کين‏ تأمل کن دمي مقصود ترک مدعا باشد برادر تو جواني از غم صبر نتوانم‏ ببين کز نار هجرانت قد و سرم دو تا باشد جواب جناب عباس (عليه‏السلام) برادر جان مکن زاري بيان کن کي روا باشد به خون غلطان جوانانت تنت اندر بلا باشد [ صفحه 425] حريم آل پيغمبر به خيمه العطش گويان‏ پريشان موي زينب آن مه برج حيا باشد پدر کرده وصيت آنکه گردم بهر تو قربان‏ رسيده وقت قرباگاه دشت کربلا باشد [2] .

[1] اثر طبع جناب آقاي حاج عابد اصفهاني (قدس سره) بر گرفته از کتاب وقايع الايام در احوال محرم‏الحرام خياباني تبريزي. [2] سروده آخوند ملاحسين ارجستاني «ره» برگرفته از کتاب انوار المجالس معظم له.