در تاريخ هفدهم خرداد ماه 1381 جناب آقاي مشهدي نجات بيگدلو 68 ساله مجاور مسجد طفلان مسلم واقع در شهر مقدس قم (خيابان توحيد) درباره شفا دادن فرزندان خود چند واقعه را نقل کرد:
در حدود سي و نه الي چهل سال پيش در روستاي (محمد خلج) از توابع خدابنده لو واقع در استان زنجان سکونت داشتم. روزي پسرم محرمعلي بيمار شد به گونهاي که قادر به حرکت نبود آن موقع در قريه مذکور مراکز درماني از قبيل بهداري، درمانگاه و خانه بهداشت وجود نداشت. و اگر کسي احيانا بيمار ميشد او را براي معالجه ميبردند. از ين رو تصميم گرفتم که مشاور اليه را براي مداوا در شهر نزد دکتر ببرم. ولي هزينه پزشک و دارو نداشتم. به همين دليل نزد چند نفر از اقوام و بستگان رفتم که مبلغ بيست تومان از آنها قرض بگيرم. ليکن بر خلاف انتظار، نه تنها به من قرض ندادند بلکه مرا بسيار سرزنش کردند و گفتند: اين بچه مرده است، تو ميخواهي مرده او را پشت الاغ، بار کني و به نزد پزشک ببري، براي چه مرا نزد دکتر ميبري؟! سخنان ملامتآميز آنها برايم بسيار آمد و در من اثر منفي گذاشت به طوري که حالم آشفته و خاطرم آزرده گرديد.
[ صفحه 395]
ناچار با دست خالي و دل واپس به خانه بازگشتم. ديدم: ساعت به ساعت حال بيمار بدتر ميشود. در اين حال، احساس کردم که از همه عوامل و اسباب طبيعي که ميتواند در بهبودي فرزند بيمارم دخيل شود. دستم کوتاه ميگردد. لذا اميدم از همه جا گسست به همين دليل به دارالشفاي وسيع و پيشگاه رفيع حضرت ابوالفضل العباس (عليهالسلام) رو آوردم و عرض کردم: يا حضرت عباس، اگر اين بيمار را شفا دادي. من نذر ميکنم يک مجلس روضه برايت برگزار نمايم. بحمدالله خيلي طول نکشيد که پس از آن فرزندم شفا يافت و کاملا خوب شد.
|