جناب آقاي اکبر ابراهيمي دبير دبيرستانهاي قم، با ارسال دو کرامت به انتشارات مکتب الحسين (عليهالسلام)، دربارهي شفاي فرزندش چنين نگاشتهاند:
در يکي از روزهاي بسيار سرد بهمن ماه سال 1348 فرزند هشت ماههام که دختري بسيار خوش قدم بود به علت سرماخوردگي به بيماري مننژيت مبتلا شد که به حسب دستور جناب آقاي دکتر حسين کاشاني در بيمارستان فاطمي قسمت کودکان بستري و تحت مجالجه قرار گرفت. اين موضوع براي بنده بسيار ناراحت کننده بود؛ به خصوص اين که شنيده بودم براي تشخيص نوع مننژيت چنين بيماراني اقدام به گرفتن آب نخاع مينمايند. شب هنگام در موقع خواب با آه و ناله و زاري و چشم پر اشک و التماس به ذات أحديت و متوسل به قمر بنيهاشم باب الحوائج حضرت ابوالفضل العباس (عليهالسلام) گرديم. و به همين نحو در شب دوم تا در عالم رؤيا خوابي ديدم که جزئيات آن را به علت گذشت چندين سال فراموش کردهام ولي صبح وقتي به بيمارستان براي عيادت فرزندم آمدم حال او را بسيار خوب بود وقتي او را معاينه نمودند، اعلام بهبود او را کردند. ولي مجددا او را معاينه کردند. کودک شروع به گريه و ناراحتي کرد. آقاي دکتر
[ صفحه 386]
فرمود: بايد آب نخاع او را بگيريم که به اتکاي خواب شب قبل عرض کردم: حاضر نيستم، شما دارو بدهيد ان شاء الله خداوند شفا عنايت خواهد فرمود. جناب دکتر کاشاني فرمود: امروز دارو ميدهم چنانچه تا فردا خوب نشد چارهاي جز گرفتن آب نخاع نخواهد بود. لذا شب آن روز توسل را با حالتي بسيار پريشان و گريه و زاري ادامه دادم تا اين که مجددا در عالم رويا همان خواب را ديدم و پس از بيداري يقين حاصل کردم فرزندم بهبودي کامل حاصل نموده وقتي که صبح جهت عيادت او به بيمارستان رفتم فرزند را کاملا سالم ديدم. هيچ گونه ناراحتي از ناحيه بچه متوجه نگرديدم تا وقتي دکتر تشريف آوردند. پس از معاينه، اعلام بهبودي و او را مرخص کرد و بدين وسيله با توسل به سقاي دشت کربلا سلامتي فرزندم را باز يافته و بسيار خرسند و شرمنده از مولايمان آقا قمر بنيهاشم ابالفضل العباس (عليهالسلام) گرديد که نميتوانم چگونه از آن بزرگوار به وسيله اين لطف بسيار تشکر کنم.
|