در جلد هفتم (دروس دينيه) تأليف حضرت حجةالاسلام و المسلمين آيت الله مرحوم حاج شيخ غلام حسين تبريزي (ره) امام جماعت يکي از شبستان‏هاي مسجد مقدس گوهر شاد مشهد مقدس مطالب جالبي مورد بحث قرار گرفته در صفحات 87 - 85 اين چنين آمده است: تقريبا سي سال پيش از اين يک نفر از روضه‏خوان‏هاي مشهد که با بنده رفاقت داشت نقل کرد که در محله سرشور در منزل يک نفر روضه مي‏خواندم. بعد از اتمام روضه گفتند: خانمي با شما در اتاق کار دارد. من اجابت کردم، وارد اتاق شدم. زن به من گفت: من مسيحي بودم شوهرم بيمار شد به هر پزشکي رجوع کردم علاجي نشد. سرانجام مأيوس شدم و من خيلي مضطرب بودم به لحاظ اين که فکر مي‏کردم که اگر شوهرم بميرد و با چند تا بچه در ولايت غربت آواره و بيچاره مي‏شوم. خدمت کار ما زني مسلمان بود. به من گفت: حالا شما از همه جا مأيوس شديد بياييد به حضرت رضا (صلوات الله عليه) متوسل شويد. مرا به صحن قديم آورده از پشت پنجره صحن عرضه داشتم: من مسلمان نيستم ولي و اضطراب مرا به اين جا آورده. اگر شوهرم بميرد من آواره‏ [ صفحه 385] مي‏مانم خلاصه متوسل شدم. از آن روز به بعد مزاج شوهرم رو به بهبودي گذاشت و ضمنا گفت: من يک قطعه طلا نذر روضه حضرت ابوالفضل العباس (صلوات الله عليه) کردم ولي مسامحه کردم در رسانيدن آن ولي در خواب ديدم که يک بزرگوار به من گفت: چرا طلاي مرا نرساندي؟ بلي بايد توجه به اين نمود کسي که نذري را کرد بايد وظيفه‏اش را انجام بدهد و گرنه عاقبت خوشي ندارد.