مرحوم ملا تقي زوار (قاري زبردست قرآن کريم) که وکيل مرحوم آية الله آقاي حاجي بلخابي در امور اخذ وجوهات و بيان احکام بود. (در منطقه دره مزار و پير غوله) نقل ميکند:
[ صفحه 367]
روزي سوار بر اسب بودم و از کنار حرم مير سيد علي ولي عبور ميکردم؛ البته رسم بود کسي سواره از آن جا عبور نکند. اما من عجله داشتم و سوار از جاده جنب صحن ميگذشتم مقصودم روستاي پير غوله بود. در ابتداي قريه زوک، جاده از بين باغ زردآلو، ميگذشت. در آن موضع يکي از شاخههاي درخت زردآلو به قدري روي جاده خم شده بود که اگر شخصي از آن جا عبور ميکرد ميبايست سر و نيم تنهاش را خم ميکرد، تا به شاخه برخورد نکند. ملا تقي زوار ميگويد: وقتي نزديک شاخه درخت رسيدم؛ يک مرتبه چشمم به مار سياهي افتاد که تنهاش را دور شاخه درخت پيچيده بود. و سرش را به اندازه يک زراع به طرف پايين آويزان کرده بود. آن قدر فاصلهام با مار و شاخه درخت نزديک شده بود که فرصت توقف نداشتم. في الفور گفتم: يا قمر بنيهاشم يک گوسفند نذر شما، خطر مار را از سرم دفع کنيد. موقعي که خواستم از زير کله مار عبور کنم، مار سرش را بالا برده بود اگر کرامت قمر بنيهاشم نميبود با نيش مار نقش زمين ميشدم و معلوم نبود که زنده بمانم. در بازگشت به خانه، گوسفندي را ذبح و گوشتش را بين عزاداران حضرت ابوالفضل تقسيم کردم.
|