پيش از نوشتن اين کرامت شايان ذکر است که در استان مازندران مخصوصا شهرستان بابل معمولا در کنار هر حسينيه‏اي، يک ساختمان کوچک‏تر ساخته مي‏شود که به نام سقانفار ناميده مي‏ [ صفحه 351] شود. نقار در زمان مازندراني اتاق کوچکي است که از چوب‏هاي مخصوص بر روي پايه‏هاي چوبي، در مزارع و باغات ساخته مي‏شود و چون آن بناي مخصوص کنار حسينيه شبيه همان نقار مي‏نامند. سقانفار محل دخيل بستن بيماران و نذورات مخصوص حضرت ابوالفضل (عليه‏السلام) و عزاداري جوانان و نوجوانان است قديمي‏ترين بناي سقانقار در مازندران در محله کيجا تکيه بابل است که حدود يک صد و سي سال از احداث آن مي‏گذرد و به عنوان آثار باستاني تحت نظارت اداره ميراث فرهنگي ايران حفاظت مي‏شود. و جالب اين که درباره تاريخچه و مراسم و سنت سقانفار در مازندران مجله ميراث که توسط سازمان اوقاف و امور خيريه چاپ مي‏شود مقاله‏اي تخصصي و مفصل به چاب رسيده است. پس از ذکر اين مقدمه، توجه خوانندگان را به اين معجزه حضرت ابوالفضل (عليه‏السلام) جلب مي‏کنم: آقاي کربلايي سيد حسين مداح که از نوکران و مداحين اهل‏بيت (عليهم‏السلام) هست و معجزه‏اي از زبان ايشان در همين کتاب شريف [جلد سوم ص 362 معجزه 47] نقل شده است که برايم شفاها تعريف کرد و به طور کتبي هم نوشتند که نزد حقير موجود است. پسر بچه‏اي به نام سيد سجاد قاسم تبار سيزده ساله ساکن بابل [محله موزيرج] در شب عاشورا حسيني امسال «1424 قمري برابر 1381 شمسي» از عنايت آقا قمر بني‏هاشم (عليه‏السلام) بهره‏مند و چشم راست او که نابينا مادرزادي بود شفا گرفته بينا شد. داستان از اين قرار است که سيد سجاد دو سال پيش که از مدرسه [ صفحه 352] به منزل آمد به مادرش گفت: آقاي معلم گفته است که شما به مدرسه مراجعه کنيد. مادرش به مدرسه مي‏رود. معلم مي‏گويد: خانم مثل اين که چشم راست فرزند شما مشکلي دارد. مادر قبول نمي‏کند، چون از نظر ظاهري تفاوتي بين چشم‏هاي سيد سجاد نبود و تا آن وقت کسي از نابينايي چشم راست او خبر نداشت. سرانجام در کمال ناباوري او را نزد چشم پزشک بردند و پزشک عدم بينايي او تأکيد کرد آن هم نابينايي مادرزادي. پس از آن بود که خانواده سيد سجاد با نگراني شديد او را نزد دکترهاي متعدد چشم بردند و همه اظهار نااميدي مي‏کردند تا اين که مدتي هم در بيمارستان فاريابي تهران [که مخصوص چشم است و بهترين پزشکان متخصص چشم را دارد] بستري بود و در نهايت به خانواده‏اش گفتند: اين نابينايي مادرزادي است و ما با مجهزترين دستگاه‏ها قادر به درمان نيستيم و حتي مراجعه به کشورهاي خارج هم براي او فايده ندارد مگر اين که معجزه‏اي شود. سيد سجاد را به منزل او در بابل مي‏آورند. مادرش روزي خواب مي‏بيند که متوسل به قمر بني‏هاشم ابوالفضل العباس (عليه‏السلام) مي‏شود بعد از بيداري گوسفندي نذر ابوالفضل (عليه‏السلام) نموده قرباني مي‏کنند و گوشت را بين همسايگان تقسيم کردند و مقداري به سيد سجاد مي‏دهند و او مي‏خورد ولي نتيجه‏اي ظاهر نشد. پس از مدتي دوباره مادرش خواب مي‏بيند که به او مي‏گويند: فرزندت را به سقانفار حضرت ابوالفضل در روستاي تليکران ببريد. تليکران روستايي در حومه بابل است و قريب به اتفاق اهالي آن سادات هستند. بنابراين، مادر سيد سجاد به همراه عده‏اي از بستگان، در شب عاشورا او را به سقانفار روستاي مذکور مي‏آوردند و به آقا قمر بني‏هاشم (عليه‏السلام) متوسل‏ [ صفحه 353] مي‏شوند. چند لحظه بعد آقا عنايت فرموده سيد سجاد را شفا مي‏دهند و مادر و بقيه فاميل خوشحال و شاکر از لطف و عنايت آقا سيد سجاد را با چشم سالم و بينا به خانه آوردند. آقاي مداح مي‏گويند: ما با عده‏اي از عزاداران در شب سوم عاشورا «شب دوازدهم محرم» در مسجد تليکران مشغول عزاداري و نوحه خواني بوديم که صداي صلوات و سلام جمعيت ما را متوجه به خود کرد. سؤال کرديم، معلوم شد مادر سيد سجاد نذر چاي و شيريني براي سقانفار ابوالفضل کرده بود و حالا سه شب پس از شفاي پسرش او را به سقانفار آوردند که نذرش را ادا کند و مردم روستا که شب عاشورا شاهد شفا گرفتن سيد سجاد بودند و حالا دوباره او را با چشمان سالم در جمع خود ديدند لباس‏هاي او را به عنوان تبرک مي‏برند و به درگاه قمر بني‏هاشم عرض ارادت مي‏کنند. روزهاي آينده سيد سجاد را به پزشکان متخصص متعدد بردند و پس از معاينات همه تأييد کردند که چشم سيد سجاد سالم است و سلامت او هم معجزه است.