حضرت حجةالاسلام سيد... که از نويسندگان پرتلاش در زمينه شرح احاديث اهل‏بيت (عليهم‏السلام) است و در جنبه عشق و ارادت به اهل‏بيت هم کم نظير براي حقير نقل کرد: در کوفه که زندگي مي‏کرديم، در شهرداري کوفه هيئتي از کارمندان شهرداري مجلس عزاداري به صورت مشارکت برپا مي‏کردند و براي هزينه عزاداري صندوق مخصوص بود که به دلخواه پول درآن مي‏انداختند. صندوق نزد مرحوم پدرم نگهداري مي‏شد که شخص امين و مورد قبول همه طبقات بود. يکدفعه کسي به صندوق دستبرد زد و پول آن را برد و سارق گم شد. در بين کارمندان يک نفر بد بود و افراد به او شک داشتند ولي او با کمال جسارت به [ صفحه 350] پدرم نسبت دزدي مي‏داد و در اين تهمت اصرار هم داشت. سرانجام قرار شد به صورت جمعي به کربلا مشرف شده در حرم حضرت ابوالفضل (عليه‏السلام) سوگند بخورند تا سارق معلوم شود، قابل توجه اين که در آن زمان حدود چهل پنجاه سال قبل در حرم قمر بني‏هاشم (عليه‏السلام) خادم مخصوصي بود که تخصصي در سوگند داشت و افراد متخاصم نزد او مي‏رفتند و او با کلمات مخصوصي افراد را به ابوالفضل قسم مي‏داد و افراد به آن الفاظ قسم مي‏خوردند و حق و باطل معلوم مي‏شد. همه حتي مرحوم پدرم، از کوفه به کربلا مشرف شده در حرم ابوالفضل (عليه‏السلام) حاضر شدند و همان خادم مخصوص کلمات قسم را مي‏گفت و افراد يکي يکي تکرار مي‏کردند و کنار مي‏رفتند تا نوبت به همان شخصي رسيد که به پدرم تهمت مي‏زد. او مشغول سوگند شد که مثلا به ابوالفضل قسم اين سيد (مرحوم پدرم) آن پول صندوق... که ناگهان زبان او بند آمد و لکنت زبان گرفت و دهان و فک او کج شد و به طرف بالا رفت و قيافه‏اي زننده پيدا کرد و خلاصه نتوانست همان کلمات سوگند را تمام کند و از برکت هيئت مولا قمر بني‏هاشم (عليه‏السلام) معلوم شد خودش پول صندوق را دزديده و با بي‏آبرويي به کوفه برگشت.