علامه محبالدين طبري نقل روايت نمود که عمر در حال طواف بود و حضرت علي (عليهالسلام) هم در جلو او مشغول طواف بود که مردي با خطاب به عمر گفت: اي امير... حق مرا از علي بن ابيطالب بگير.
عمر گفت: حق تو از چه قرار است؟
آن مرد گفت: سيلي بر چشم من زد. پس عمر قدري توقف کرد تا علي (عليهالسلام) به وي ملحق شد، سپس به او گفت: آيا تو به چشم اين مرد سيلي زدهاي اي ابوالحسن؟
حضرت علي (عليهالسلام) فرمود: آري...
عمر گفت: به چه علت؟
حضرت علي (عليهالسلام) فرمود: «رأيته يتامل حرم المؤمنين في الطواف» ديدم در حال طواف به ناموس مؤمنين چشمچراني ميکند.
عمر گفت: «احسنت يا ابوالحسن» کار خوبي کردي اي ابوالحسن، آنگاه رو
[ صفحه 34]
به آن مرد کرد و گفت: «وقعت عليک عين من عيون الله» چشمي از چشمان خدا تو را ديد - و بر تو سيلي زد - پس حقي به گردن علي (عليهالسلام) نداري تا من وي را بازخواست کنم. [1] .
|