جناب حجةالاسلام و المسلمين فاضل فرزانه آقاي حاج شيخ علي رضا سنجري اراکي در تاريخ 14 / 4 / 78 طي مکتوبي به دفتر انتشارات مکتب الحسين عليهالسلام چنين مرقوم داشتهاند:
در يکي از سفرهايي که توفيق حضور مجدد در جبهههاي نبرد حق عليه باطل نصيبم شد، ماه آذر و دي سال 1365 بود که افتخار خدمتگزاري رزمندگان اسلام را در شهر فاو که عزيزانمان به مناسبت آن که با رمز مقدس و مبارک يا فاطمه الزهراء عليهاالسلام فتح شده بود، نام «فاطميه» را بر آن نهاده بودند، داشتم.
ايام عمليات کربلاي 4 و 5 بود که به شدت شهر مورد هجوم هواپيماهاي عراقي و ادوات جنگي آنان بود.
يکي از رزمندگان به نام آقاي دکتر شيرازي مسؤول بيمارستان شهر فاو، روزي به حقير پيشنهاد کرد که براي زيارت امامزادهاي که در وسط شهر فاو واقع شده است برويم، با آن که آن منطقه از نظر شدت اصابت خمپاره و گلولههاي کاتيوشا بود، پيشنهاد دکتر را با اشتياق پذيرفتم و هر دو با ماشين پاترولي که در اختيار ايشان بود راهي آن امامزاده شديم. تا رسيدن به آن مکان، در معرض آماج گلولهها بوديم، اما الحمدلله
[ صفحه 123]
به ما آسيبي نرسيد تا اين که بالأخره رسيديم. مکاني بود با ديوارهاي گلي يک حياط خالي و يک اتاق خشتي با تاق گنبدي خيلي کوچک. وارد اتاق شديم، در وسط آن قبر برآمدهاي بود که روي آن نوشتهاي حک شده بود. نام شريف امامزاده بر روي آن نوشته شده بود: امامزاده زکي از نوادگان حضرت باب الحوائج اباالفضل العباس عليهالسلام که وقتي دقت کردم، بر روي سنگ نوشتهاي يافتيم که از نسل چهارم آن بزرگوار است.
عجيب است که در آن شدت حملات و بمبارانهاي مکرر و گلوله بارانهاي متعدد و حملات شديد رزمندگان اسلام براي آزادي فاو و حملات مکرر عراق براي باز پسگيري آن، کوچکترين اثري حتي از يک گلوله بر ديوارهاي آن بناي مقدس ديده نميشد.
در مدتي که وارد آن مکان شريف شديم، مکرر اطراف گلوله باران ميشد، اما حتي يک ترکش هم به طرف آن مکان نميآمد.
با شيشه گلاب و عطري که با خود آورده بودم آن قبر شريف را شست و شو دادم و به ياد قبر مطهر حضرت ابيالفضل العباس عليهالسلام بر آن تربت بوسه زدم و او را وداع کردم و اين زيارت با برکت تضميني شد براي سلامتي ما در اين سفر پر حادثه.
|