چه خوب است آنهايي که با يکديگر پيوند جسماني دارند، پيوند روحاني نيز داشته باشند، و گرنه آن پيوند جسماني نيز ضايع و تباه و بي اثر خواهد شد.
در آن لحظهاي که حضرت قمر بنيهاشم ابوالفضل العباس عليهالسلام بر اثر ضربت عمودي از بالاي زين بر زمين ميافتد، نخستين کلامش اين است:
«يا أبا عبدالله عليک مني السلام».
اين سلام، سلام وداع است. يعني: آخرين سلام حضرت عباس و آخرين نفس آن حضرت عليهالسلام است.
هنگامي که امام، اين آهنگ جانسوز را ميشنود، چنين ميگويد:
[ صفحه 82]
«وا اخاه، واعباساه، وا مهجة قلباه».
نالهي امام حسين عليهالسلام، جانسوز است. غم مرگ برادر است. برادري چون حضرت عباس عليهالسلام که قوت قلب امام حسين عليهالسلام است و ستون فقراتش بدو استحکام و استواري دارد. ميگويند: امام حسين عليهالسلام به قدري گريه کرد که همه آنهايي که با او بودند، به گريه درآمدند. سپس فرمود: «جزاک الله من أخ خيرا لقد جاهدت في الله حق جهاده».
خدايت جزاي خير دهد. تو بودي که حق جهاد در راه خدا را ادا کردي.» [1] .
امام حسين عليهالسلام، استوانه صبر و شکيبايي است. اما عظمت روحي حضرت عباس عليهالسلام و پيوند روحاني آنها با يکديگر، اقتضا ميکند که امام قطرات گران بهاي اشک را بر ماتمش نثار کند. روزگار عقيم است که برادري چون حضرت عباس عليهالسلام بزايد و چشمي نخواهد ديد که برادراني چون امام حسين و عباس عليهماالسلام، با آن همه پيوند و ارتباط نفساني در کنار يکديگر قرار گيرند و تمام هستي خود را در راه هدف مشترک - که والاترين اهداف است - فدا کنند.
مگر پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم، صبورترين صابران و شکيباترين شکيبايان نبود؟ مگر نه هر صابر و شکيبايي بايد به پيروي او افتخار کند؟ اما حضرتش بر شهادت حمزه و جعفر، ميگريد. او در ماتم عمو و عموزاده که يکي سيدالشهدا و ديگري طيار لقب گرفت، سخناني جانسوز گفت و آه برکشيد و برآنها گريست.
راست است که آه و ناله و نوحه و اشک، ارزان نيست که بر هر کس و بر هر چيزي فدا شود. ولي آنجا که شيئي يا شخصي فوق همه ارزشهاست، نبايد در فقدانش از ريختن اشک و سر دادن ناله و برآوردن آه و سرودن نوحه، دريغ کرد.
اگر خداي ناکرده قرآن و مکتب غريب شوند، بايد بر غربتشان گريست و اگر انسان نمونهاي از دست برود، بايد برايش ماتم به پا کرد. به خصوص که آن انسان نمونه، قرباني اهداف والاي خود بشود و به دست ايادي اهريمن از پاي درآيد و زندگي را بدرود گويد.
[ صفحه 83]
در اينجا نميتوانيم قلم را از نگارش برخي از صحنهها و گوشههايي از حوادث کربلا باز داريم. چرا که از بيان آنهاست که پيوند ناگسستني روحي و عاطفي دو برادر را که يکي سردار لشکر جهاد و ديگري پرچمدار اوست، آشکار ميشود.
در آن لحظه پرشکوهي که حضرت عباس عليهالسلام - آن تنديس شجاعت و شهامت و وفا و ايثار - از روي زين اسب بر زمين افتاد، به تعبير برخي از مقتل نويسان، امام حسين عليهالسلام همچون باز شکاري به سوي وي شتافت و با کشتن 70 تن از دشمنان خون آشامي که پيکر پاک حضرت عباس عليهالسلام را در حلقه محاصره قرار داده بودند، خود را به بالينش رسانيد و فرمود: «و أخاه! واعباساه، الآن انکسر ظهري و قلت حيلتي!» آنگاه خم شد که پيکر نيمه جان حضرت عباس عليهالسلام را از زمين برگيرد و به خيمهگاه ببرد. حضرت عباس عليهالسلام پرسيد: برادر، ميخواهي مرا به کجا ببري؟ فرمود: به خيمهگاه. عرض کرد: تو را به حق جدت سوگند ميدهم که مرا به خيمه مبر. بگذار تا در همين جا جان بسپارم. فرمود: چرا؟ عرض کرد: به دو جهت: يکي اينکه به دخترت حضرت سکينه عليهاالسلام وعدهي آب دادهام. حيا ميکنم که او را ديدار کنم. ديگري اينکه من قهرمان سپاه و محور ياران تو بودم. اگر آنها مرا به اين حال بنگرند، شايد عزم آنها به سستي گرايد و آن گونه که بايد و شايد، تو را ياري نکنند. امام فرمود، «جزيت عن أخيک خيرا حيث نصرته حيا ميتا»
از اينکه برادرت را در حيات و ممات ياري ميکني، خدايت جزاي خير دهد.
حضرت عباس عليهالسلام را در همان جا گذاشت و خود در حالي که اشکها را با آستين ميسترد، به خيمهگاه برگشت.
معلوم است که زنان و کودکان، چشم به راهند. آنها اميدوارند که امام حسين و عباس عليهماالسلام را با هم بنگرند. اما او را تنها ديدند. حضرت سکينه عليهاالسلام جلو آمد و عنان اسب پدر را گرفت و پرسيد: پدر، آيا از عمويم حضرت عباس عليهالسلام خبر داري؟ چرا او دير کرد؟ او به من وعده آب داده بود. هرگز عادت نداشت که خلف وعده کند. آيا او آب نوشيد و رفع تشنگي کرد و از پشت سر خود ياد نکرد يا مشغول جهاد با دشمنان است؟
امام حسين عليهالسلام همراه با اشک و آه ميگويد: دخترم، عمويت حضرت
[ صفحه 84]
عباس عليهالسلام کشته شد و روحش به سوي بهشت پرواز کرد.
حضرت زينب کبري عليهالسلام که خبر مرگ برادر را شنيده بود، ناله سر داد و نوحهسرايي کرد. او از غم مرگ برادر، از فقدان حضرت عباس عليهالسلام، از اينکه برادرش امام حسين عليهالسلام ياور و پشتيباني بيهمتا را از دست داده بود، گريست و ناليد و امام، او را تصديق کرد و بر سخنان حضرت زينب کبري عليهاالسلام يک کلمه افزود: «واانقطاع ظهراه».
آري غم مرگ حضرت عباس عليهالسلام، کمر شکن و فرساينده است، آن هم براي امام حسين عليهالسلام که کوه صلابت و شمس شجاعت و صبر و شيکبايي است.
منظرهاي پر سوز و گداز بود. زنها همه گريستند و امام نيز با آنها گريست. [2] .
اکنون که پيوندهاي جسماني و روحاني دو برادر نمونه و کم نظير را بررسي کرديم، ميپردازيم به بيان مسئوليتها و وظايفي که حضرت عباس عليهالسلام در قبال برادر دارد:
|