جناب آقاي حاج حسين ارجمندي در تاريخ 29 / 8 / 79 شمسي در مغازه طلافروشي آقاي حاج سيد ابوالفضل شمس الديني نقل کردند: 5. در سال 1339 شمسي از قم به کربلا با اتوبوس مسافر مي‏بردم. يکي از خدمه‏ي سيدالشهدا امام حسين «عليه‏السلام» با مسافرين بود و به عتبات عاليات بر مي‏گشت. به ايشان عرض کردم: کرامتي از آقا امام حسين «عليه‏السلام» برايم بگو تا قلبم روشن شود. ايشان فرمود: دزدي بود در کربلا هميشه در حرم دزدي مي‏کرد او را مي‏آوردند کنار حرم امام حسين عليه‏السلام و قسم مي‏خورد و مردم هم رهايش مي‏کردند. يک دفعه که شب جمعه بود باز دزدي کرده بود، آوردند حرم مطهر امام حسين «عليه‏السلام» جلو رواق که مثل هميشه قسم بخورد. وقتي که قسم خورد چشم‏هايش از حدقه بيرون آمد و نابينا شد. خادم امام حسين «عليه‏السلام» شب حضرت را خواب ديد و عرض کرد: آقا جان او کارش همين بود، اين دفعه چرا اين اتفاق افتاد؟ حضرت فرمود: شب‏هاي جمعه تمام ائمه‏ي اطهار عليهم‏السلام مهمان من هستند، برادرم حضرت ابوالفضل العباس عليه‏السلام نيز تشريف داشت، تا دزد قسم خورد، حضرت عباس عليه‏السلام نگاهي به سارق کرد، چشم‏هايش از حدقه به در آمد و نابينا شد.