2. داستان دوم در کربلا واقع شده است. شخصي به نام هادي حمال، که يکي از اشرار کربلا محسوب مي‏شد و بسيار فرد شرور و قوي‏يي بود، يک روز در حالي که توجه نداشته است روبروي حرم قمر بني‏هاشم عليه‏السلام با کسي دعوا مي‏کند و با مشتي او را به زمين مي‏زند. سپس متوجه مي‏شود که شخص مضروب و کتک خورده، از سينه‏زنهاي قمر بني‏هاشم عليه‏السلام بوده و کتک زدن وي نيز جلوي حرم صورت گرفته است. «هادي حمال» شرور جرئت نمي‏کند داخل حرم بشود، و هر کار مي‏کنند وارد حرم بشود، از ترس اينکه مبادا حضرت او را بزند وارد نمي‏شود! مقصود اين است که، اشرار و بدها هم در کربلا از حضرت ابوالفضل عليه‏السلام حساب مي‏برند و مي‏ترسند و جدا معتقد به اين معنا هستند.