جناب حجت الاسلام والمسلمين آقاي حاج شيخ محمدصادق آل طاهر، امام جماعت مسجد جامع خمين طي مکتوبي به دفتر انتشارات مکتب الحسين عليه‏السلام دو کرامت مرقوم فرموده‏اند که ذيلا مي‏آوريم: آقاي مشهدي عبدالله مي‏گويد: سال‏ها مبتلا به بيماري بسيار سختي بودم. در ايام عاشورا به فرزندم گفتم: مرا امشب به مسجد ببريد تا به برکت سيد سالار شهيدان از اين بدبختي نجات پيدا کنم. فرزند مشهدي عبدالله، پدر را روي شانه‏هاي خود مي‏گذارد و به مسجد مي‏برد. مشهدي عبدالله مي‏گويد: پروردگارا! اگر من به برکت آقا و سيد شهيدان شفا يافتم، چهار گوسفند نذر حضرت قمر بني‏هاشم ابوالفضل العباس عليه‏السلام نمودم. پاي منبر مشغول گريه و ناله بودم.مرحوم آية الله شيخ عبدالوهاب برهاني روي منبر از شهادت روضه‏ي حضرت قمر بني‏هاشم عليه‏السلام مي‏خواند. من هم با دلي پردرد توسل به حضرت قمر بني‏هاشم عليه‏السلام داشتم. کاملا برايم همه چيز روشن شد، ديدم سه نفر آقا وارد مسجد شدند. دو نفر از آن بزرگواران سيد بودند و نور جبين آنها تمام مسجد را روشن کرده بود. يک نفر از آنها که مرا به خود جلب کرده بدنش زخم فراوان داشت. نفر دوم هم فرق سر مبارکش شکافته شده بود و دست در بدن نداشت. [ صفحه 514] نفر سومي، روحاني بود و در خدمت اين دو بزرگوار ايستاده و دفتر در دست داشت. نام تمام عزاداران حضرت ابا عبدالله الحسين عليه‏السلام را يکي يکي نوشت تا نوبت به من رسيد. يک نگاه بسيار عميقي به من نمود و رو کرد به آن روحاني و گفت اسم تمامي عزاداران را نوشتيد؟ آن روحاني عرض مي‏کند: بلي، اسامي همه را نوشتم. آن آقا که زخم فراوان داشت رو کرد به آقا قمر بني‏هاشم عليه‏السلام و فرمود: همه را نوشتيد؟ عرض کرد: بلي سيدي و مولاي. مشهدي عبدالله مي‏گويد: از پشت سر صدا زدم: پدر و مادرم فدايت، نظر لطف و عنايتي به اين بنده ناچيز و خدمت گزار خاندان عصمت و طهارت بنماييد. آقا جان، مدت چند سال است مبتلا به مرضي شده‏ام، هر چه داشتم خرج کردم، نتيجه نگرفتم. وقتي آقا صداي مرا شنيد رو به سوي بنده‏ي ناچيز نمود و بالاي سرم ايستاد و به آن روحاني فرمود: اسم مشهدي عبدالله را بنويسيد. رو کردم به آقا قمر بني‏هاشم عليه‏السلام که دست در بدن نداشت، تا از پسر زهرا عليهاالسلام سيدالشهدا بخواهد تا نزد پروردگار متعال واسطه شود که خدا مرا شفا دهد، يا مرگم را برساند تا از اين بدبختي نجات پيدا کنم. آقا قمر بني‏هاشم عليه‏السلام رو کرد به برادرش و عرض کرد: آقا جان، تو را به جان مادرم فاطمه‏ي زهرا عليهاالسلام مرحمتي به اين بنده خدا بفرماييد، يا اين که لقب باب الحوائجي را از من بردارد. حضرت سيدالشهدا امام حسين عليه‏السلام به حضرت قمر بني‏هاشم ابوالفضل العباس عليه‏السلام فرمود به مشهدي عبدالله بگو از جاي خود حرکت کند. با صداي بلند به من فرمود: مشهدي عبدالله، خداي متعال شما را به برکت خاندان رسالت و امامت شفا عنايت فرمود. مشهدي عبدالله رو مي‏کند به آن روحاني که آقا اسم شما چيست؟ مي‏فرمايد: من شيخ احمد کايکاني هستم، فرزند ابوالقاسم ملقب به ناظم الشريعه. از خواب بيدار شدم، کسي را در ميان مسجد نديدم. من که سال‏ها مبتلا به مرض بودم و قادر به حرکت نبودم، مردم ريختند اطراف من و گفتند: مشهدي‏ [ صفحه 515] عبدالله، شما را چه کسي شفا عنايت فرمود؟ عرض کردم: آقا قمر بني‏هاشم ابوالفضل العباس عليه‏السلام سقاي دشت کربلا.