اين جانب حسين حاجي آقا بزرگي، ساکن قم، 45 متري صدوق کوچه 21، پلاک 64، کارمند بانک، از کرامت و لطف حضرت ابوالفضل عليه‏السلام براي شما [ صفحه 483] مي‏نويسم. شايان ذکر است که بنده مسايل را قدري مفصل توضيح مي‏دهم، اما شما خلاصه و يا به صورت محرمانه بدون ذکر نام چاپ کنيد. در سال 1374 همسر بنده که از سادات است در يکي از شب‏ها ناگهان دچار خونريزي شديدي گرديد و ما او را به بيمارستان ايزدي برديم و آن جا او را بستري نموديم. پس از گذشت پنج روز و انجام آزمايش‏هاي لازم اعلام نمودند که باردار است. ليکن به لحاظ خونريزي شديد بايد استراحت مطلق کند. و نبايد هرگز از منزل خارج شود. به همين دليل زير نظر دو پزشک در منزل استراحت مطلق مي‏نمود و بنده به طور مرتب و ماهيانه شخصا به دکتر مراجعه کرده وضعيت ايشان را به دکتر اطلاع مي‏دادم. او هم مؤکدا مي‏گفت: اميدي به بچه نداشته باشد، و فقط مواظب همسرت باش. حدود شش ماه به همين صورت گذشت. در يک شب چهارشنبه شخصا به مسجد جمکران رفته بودم. در خاتمه دعاي توسل از آقا خواستم که تکليف من را يکسره کند. پس به منزل آمدم و خوابيدم و پس از نماز صبح در خواب ديدم که يک آقاي سيد قد بلند و رشيد و نوراني به طرف من آمد و يک بچه بسيار زيبا را به دست من داد و گفت: اين را براي تو آورده‏ايم. من امتناع کردم، اما ايشان تأکيد کرد اين پسر است و متعلق به تو است و بايد او را از من بگيري. من بچه را گرفتم، بسيار زيبا بود. غرق جمال بچه بودم که ديدم از آن آقا خبري نيست. از خواب بيدار شدم و همسرم را از خواب بيدار کردم و خواب خود را براي او تعريف کردم. همسرم نيز گفت: من هم امشب خواب ديدم خانمي بسيار با وقار و با حجاب، پسر بچه‏اي را به من داد و گفت: ما دوست داريم اين بچه را به تو بدهيم، اما تو بايد اسم اين بچه را ابوالفضل بگذاري؛ زيرا ما اسم ابوالفضل را روي آن گذاشته‏ايم. بنا به اظهار همسرم، من در عالم خواب ناراحت شدم و گفتم که بچه اگر مال من است اسم آن را من انتخاب مي‏کنم که آن خانم گفت: در اين صورت از بچه خبري نيست و رفت و بچه را پيش من گذاشت. وقتي از خواب بيدار شدم که درد از بدنم خارج شده و با وجود هفت ماه بارداري و بستري بودن احساس سلامت و شادابي مي‏کنم. به همين منوال تا ماه نهم گذشت. روزي به مطب دکتر مراجعه کرديم و دکتر به ما گفت: جهت معاينه به بيمارستان ايزدي برويم. به آن جا رفتيم، همسرم به داخل [ صفحه 484] رفت تا معاينه شود و برگردد. در حالي که اصلا درد زايمان نداشت، ناگهان ديدم پس از پنج دقيقه پرستار بيمارستان در حالي که لباس‏هاي همسرم را به من مي‏داد تبريک گفت و گفت که فرزند شما پسر است. من به او گفتم: شما اشتباه مي‏کنيد، همسر من بنا به گفته‏ي دکتر سزارين مي‏شود. او گفت: فقط خدا خيلي با شما بوده و ايشان بلافاصله در حالي که درد نداشت زايمان طبيعي نمود. پس از مرخصي از بيمارستان، من پس از ديدن بچه مشاهده کردم که اين بچه دقيقا شبيه همان است که آن آقا در خواب به من داده بود. بالأخره، قضيه نام بچه مطرح شد. و من اصرار داشتم اسم بچه سجاد باشد، زيرا فرزند اولم را سعيد نام گذاشتم، ولي همسرم مي‏گفت که اسم او را محمد مي‏گذاريم زيرا نام برادرش که شهيد شده محمد بود و مختصر مشاجره‏اي بين ما بر سر نام سجاد و محمد براي بچه بود که در روز هشتم تولد بچه مجددا همسرم در عالم خواب ديده بود که آن خانم مجددا آمده و دارد بچه را به زور از ما مي‏گيرد، ولي خانم من امتناع مي‏کند. لذا آن خانم اظهار مي‏کند که اين بچه را ما به شما داديم و اسم آن را هم ما انتخاب مي‏کنيم، اگر غير از اسم ابوالفضل صدايش بزنيد ما اين بچه را فورا از شما مي‏گيريم. همسرم از خواب بيدار شده و با هيجان من را بيدار کرد و گفت: ديگر اسم بچه من نه محمد است، نه سجاد، اسم او ابوالفضل است و همين امروز برو به همين نام براي او شناسنامه بگير و سپس خواب خود را تعريف کرد. نکته‏ي ديگر اين که وقتي براي تأييد صورت حساب هزينه‏ي بيمارستان نزد دکتر رفتم، ايشان گفت: اشتباهي صورت گرفته، هزينه بيمارستان کم محاسبه شده؛ زيرا عمل سزارين هزينه بيشتري دارد. من به او گفتم: عمل زايمان طبيعي بوده و سزارين نبوده و ايشان گفت: شما و بيمارستان هر دو اشتباه مي‏کنيد. سپس از مطب خود به بيمارستان تلفن کرد و پس از گفت و گو با بيمارستان گفت: يا تو يا خانم تو پيش خدا خيلي اجر و قرب داريد، برويد و خدا را شکر بکنيد؛ زيرا علم پزشکي گواهي مي‏دهد که در اين مورد بارداري اولا بچه زنده نمي‏ماند و اگر بماند ناقص العضو مي‏شود و ثانيا، حتما از طريق عمل سزارين اين کار امکان‏پذير است. [ صفحه 485] نکته ديگر اين که اين بچه فوق العاده عجيب و مهربان و خوش زبان و دوست داشتني در بين فاميل و همسايگان و خودمان مي‏باشد. اميدوارم که آقا حضرت ابوالفضل عليه‏السلام هميشه و همه جا يار و کمک کار مسلمين باشد و به شما که در تهيه و چاپ کتاب فعاليت داريد توفيق سلامت و خدمت بيشتر عطا کند. 21 / 5 / 77 شمسي