اين جانب سيد مرتضي موسوي کربلايي در سال 1370 شمسي به سرطان خون دچار شدم. تمام دکترها از بهبودي من قطع اميد کرده بودند و پدر و مادرم هم ديگر به من اهميت نميدادند و همسايهها با نگاهي تحقيرآميز به من نگاه ميکردند. تا اين که خودم به خواندن زيارت عاشورا مشغول شدم. در سال 71 بود که شب تولد آقا قمر بنيهاشم عليهالسلام، موقع نماز مغرب فردي آمد و گفت: که شما فردا ظهر ساعت 30: 12 در حرم حضرت شاه عبدالعظيم عليهالسلام باشيد تا من بيايم. من روز بعد همان موقع در حرم بودم که ديدم اين آقا تشريف آوردند و به من گفتند: بيماريات چيست؟ گفتم: سرطان، بعد به من گفتند: اگر ميخواهي شفا پيدا کني چيزي نذر حضرت قمر بنيهاشم عليهالسلام کن و دعا کن ما ظهور کنيم، من اصلا در آن موقع متوجه نبودم که ايشان آقا امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف هستند و بعد که از ايشان جدا شدم متوجه شدم که ايشان حضرت بقية الله الاعظم هستند. خيلي گريه کردم و همان روز بعدازظهر يک گوسفند و مقدار پنج هزار تومان نذر حضرت ابوالفضل عليهالسلام کردم. سال 1373 شمسي روز تولد آن حضرت موقع نماز ظهر و عصر بود که خود ايشان را ديدم، آقا تشريف آوردند و به من گفتند: دوست داري شفا بگيري؟ من گفتم: آري آقا، چون مردم مرا خيلي سرزنش و تحقيرم ميکنند. و گفتم: آقا شما سيد
[ صفحه 473]
هستيد؟ گفتند: بله گفتم: تو را به جدت مرا شفا بده. ايشان با پايشان به پهلو و دل من ماليدند و من روز بعد به دکتر رفتم، دکتر گفت: شما چکار کردي که شفا گرفتي؟ من جريان را برايش تعريف کردم و ايشان خيلي گريه کردند و من به کرامت و بزرگواري حضرت شفا گرفتم و اميدوارم که خدا تمامي بيماران مسلمان را شفا بدهد.
سيدمرتضي (محمدمهدي) موسوي کربلايي
|