يکي از اعاظم نقل ميکرد: کسي را در حرم يا صحن مطهر حضرت ابوالفضل العباس قمر بنيهاشم عليهالسلام ديدم که لباسهايش را پاره ميکنند و کاغذي هم در دستش بوده که يک نفر هندي ميگويد: سي اشرفي ميدهم بده به من و او هم قبول نميکند. مرد هندي اصرار ميکند و او هم ميگويد: وصيت ميکنم در داخل کفنم
[ صفحه 472]
بگذارند. از ماجرا پرسيدم، گفتند: کوري بوده و سه روز به حضرت عباس عليه الصلاة والسلام متوسل شده، نتيجه حاصل نميشود، پولي داده تا او را به حرم حضرت ابي عبدالله عليه الصلاة والسلام ميبرند (البته به قصد شکايت). تا آن جا وارد ميشود کاغذي به دستش داده باز به حضرت عباس عليهالسلام حواله ميدهند. ميگويد: چشمم راه را نميبيند و پول هم ندارم که به راهنما بدهم. ميفرمايند: به قدري که اين راه را بروي چشمت ميبيند. بالاخره مرد نابينا آمد تا داخل حرم مطهر حضرت عباس عليه الصلاة والسلام شد. در آن جا دستي به سينهاش زده، و ميگويند: حضرت عباس عليهالسلام شفايت داد که يک دفعه چشمانش باز و بينا ميشود.
|