3. همچنين حاج صالح منيري نقل کرد: يک روز در حرم مطهر نشسته بودم. باران شدت گرفت به طوري که در حرم مطهر باران فرو ريخت و فرشها تر شد و من در جست و جوي چيزي بودم که در پنجره بگذارم که باران داخل حرم نريزد. هرچه جست و جو کردم چيزي نيافتم يک مرتبه صدا زدم: يا ابوالفضل ناگاه چشمم به يک تخته‏ي خشک افتاد. در حالي که همه جا آب گرفته بود، ولي تخته خشک گويا اصلا باران او را نگرفته بود. البته آب از پنجره در حرم مي‏ريخت.