3. خانم سميرا. ف 17 ساله دوست ما که در اثر مشکلاتي که بين پدر و مادرش وجود داشت با خوردن 140 قرص قلب، دست به خودکشي زده بود، مادرش سراسيمه به منزل ما آمد و در حالي که شيون مي‏کرد مي‏گفت سميرا در اتاق سي‏سي‏يو بستري است و پزشکان گفته‏اند همه‏ي بدنش از کار افتاده فقط يک درصد بدنش کار مي‏کند، هم تختي او که پسري 15 ساله است با خوردن فقط 40 عدد از اين قرص‏ها مرده است‏ [ صفحه 412] من به او آرامش دادم و گفتم: از آقا ابوالفضل العباس عليه‏السلام که باب الحوائج است بخواه شفايش بدهد. گفت: شايد او الآن در بيمارستان مرده باشد. به او گفتم: آقا مرده را هم زنده مي‏کند به اذن خدا. دست به دامن ايشان شو، او متوسل به آقا شد و التماس نمود و دو گوسفند نذر ايشان نمود. همچنين نذر کرد در روز عاشورا به کساني که براي عزاداران حسيني غذا مي‏پزند کمک کند. با اين اميد به بيمارستان برگشت، حالا بقيه‏ي ماجرا را از زبان خودش نقل مي‏کنيم: دکترها گفتند: تا ساعت 12 شب بيشتر زنده نمي‏ماند و من آقا را قسم دادم. چون ساعت 12 شد پرستار گفت تا ساعت 1 تمام مي‏کند و من با چشم گريان باز متوسل شدم. ساعت 1 گفت: تا ساعت 2 تمام مي‏کند و همين طور يک ساعت به يک ساعت دکترها مي‏گفتند الآن تمام مي‏کند تا اين که صبح شد و دکتر به من گفت: به همان کس که تا صبح التماس کردي باز هم متوسل شو که اين از عجايب است که او زنده مانده. تا بعدازظهر حال او بهتر شد و از اتاق سي‏سي‏يو خارج شد. دکترها براي اين که بدانند مسموميت تا کجا اثر کرده به دست و پاي او سوزن فرو مي‏کردند که آيا او متوجه مي‏شود. اما پايش کرخ و سست بود. دکتر مي‏گفت: مسموميت روي پايش اثر کرده. باز التماس کردم و گفتم: بزرگوارا شما که او را از مرگ حتمي برگردانده‏ايد، پايش را هم سلامتي بدهيد، براي بار دوم دکترها امتحان کردند و او پايش درد گرفت و از سستي درآمد به اين ترتيب از خطر دوم هم گذشت و سلامتي کامل او به برکت وجود نازنين ماه بني‏هاشم عليه‏السلام برگردانده شد و در ضمن مشکلاتي که بين پدر و مادرش وجود داشت در پرتو همين توسلات و نذورات به آقا قمر بني‏هاشم عليه‏السلام حل شد و اکنون زندگي آنها با گرمي و محبت ادامه دارد.