زماني که عثمانيها در عراق حکومت ميکردند نمکي که به کشور عراق وارد ميشد ماليات زياد ميگرفتند. در آن زمان يک مؤمن فقير عرب از کشورهاي ديگر به عراق نمک وارد کرد. وقتي به گمرک رسيد مسئولان گمرک مانع از ورود آن شدند.
[ صفحه 401]
وقتي ديدند فقير است ميخواستند او را اذيت کنند. اين مؤمن فقير راه ديگري نداشت، چه کار کند؟ يک مرتبه به ذهنش خطور کرد که از حضرت قمر بنيهاشم ابوالفضل العباس عليهالسلام که باب الحوائج است. کمک بخواهد لذا به حضرت ابوالفضل العباس عليهالسلام متوسل شد مأموران وقتي اثاثيه و باروبنه را باز کردند ديدند همهاش شن است. خيلي خجالت کشيدند و اين مؤمن را رها کردند. و اين قصه در عراق خيلي شهرت پيدا کرد. [1] .
ميگويند اين جا همان محل بود که براي حضرت ابراهيم خليل الله شن صحرايي آرد شد. [2] .
|