جناب مستطاب سلالة السادات آقاي سيد محمد جدا که يکي از سادات شريف و از شخصيات بزرگوار قم ميباشد طي نامهاي به انتشارات مکتب الحسين عليهالسلام دو کرامت ارسال داشتهاند:
بسم الله الرحمن الرحيم
محافل و مجالس سيدالشهدا عليهالسلام داراي فيوضات معنوي فراواني است که به صورت محسوس و نامحسوس وجود دارد واين افراد هستند که بر حسب تکامل روحي و ارادت و يقيني که دارند برداشت معنوي ميکنند و غالبا براي ارادتمندان حالات و مسائلي ايجاد ميشود تا هرچه بيشتر و بهتر در اين آستان پرفيض خالصانه اداي وظيفه کنند.
سال 1379 شمسي در ايام ولادت با سعادت قطب عالم امکان حضرت صاحب الزمان عليهالسلام سعادتي نصيب حقير شد که توانستم در جوار تربت با صفاي حضرت سيدالشهداء عليهالسلام و حضرت قمر بنيهاشم عليهالسلام با خيل مشتاقان کوي ولايت که در نماي خيابانها و کوچههاي کربلا با حالتي عارفانه و عاشقانه حلقهي محبت زده بودند، سر بر آستان حسيني نهم.
قبل از غروب روز قبل ولادت، وارد کربلا شديم و با عجله و شتاب وسايل را در هتل محل اقامت گذاشته، به طرف حرم پرچمدار صحراي کربلا حرکت کرديم تا با زيارت اسوهي حق و حقيقت و جانباز راه ولايت و امامت، اذن زيارت حضرت ابا عبدالله الحسين عليهالسلام را دريافت کنيم.
حادثهاي به وجود آمد که براي ما درس بود؛ عدهاي از کودکان به سوي ما آمدند و تقاضاي پول نمودند، تقديم کرديم، مجددا چند نفر ديگر آمدند. راهنماي ما که سني مذهب بود به بچهها تندي کرد و بعد پيرمردي که همسفر ما بود به طرف کودکان رفته و با خشم آنها را دور نمود.
اين اتفاق دقيقا مقابل حرم حضرت قمر بنيهاشم عليهالسلام روي داد.
جمعي از همراهيان ما از جمله همان پيرمرد، به سوي حرم حسيني رفتند که
[ صفحه 394]
بعد از زيارت به حرم حضرت ابوالفضل العباس عليهالسلام بيايند، و ما هم به حرم حضرت قمر بنيهاشم عليهالسلام رفتيم.
صبح روز بعد وقتي داخل اتوبوس شديم که به زيارت دو طفلان حضرت مسلم عليهالسلام برويم، پيرمرد را با حالي بسيار نالان و رنجور مشاهده نمودم، که ميگفت: از ديشب حالم بد شده و نتوانستم به زيارت حضرت ابوالفضل العباس عليهالسلام بروم.
حالم منقلب شد و به او گفتم: شما ديشب به بچههاي بيچاره، آن هم در کنار تربت حضرت قمر بنيهاشم عليهالسلام تندي کردي، به طور حتم آن بزرگوار از تو ناراحت شده و نظر به اين که دوستت دارد فورا در تو اثر نموده، و الا مانند همان مأمور سني مذهب به طور کل متوجه نميشدي.
پيرمرد بسيار ناراحت و منقلب شد و گفت: من سالها آرزوي زيارت داشتم و هميشه ميگفتم اگر کربلا بودم به ياري آن حضرت ميرفتم چرا اين جا اشتباه کردم و شروع به عذرخواهي از آن بزرگوار را نمود. به طرفة العين حالش تغيير کرد و کاملا بهبودي حاصل نمود.
لذا بايد متوجه باشيم آن بزرگواران به تمام امور اشراف دارند و کوچکترين افعال و اعمال ما را مينگرند، پس بکوشيم به گونهاي باشيم که موجب ناراحتي آن عزيزان نشويم، انشاءالله خداوند ما را لحظهاي از اهلبيت اطهار عليهمالسلام در ظاهر و باطن جدا نفرمايد.
|