نامه‏ي يکي از ارادتمندان اهل‏بيت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم جناب آقاي ابوالفضل برزگر معروف به نعمت اللهي به انتشارات مکتب الحسين عليه‏السلام: [ صفحه 382] محضر مقدس استاد گران‏قدر حضرت حجة الاسلام و المسلمين جناب مستطاب آقاي حاج شيخ علي رباني خلخالي دانشمند محترم سلام عليکم. در تاريخ 10 / 1 / 78 شمسي از دوستي جلد اول و دوم کتاب چهره‏ي درخشان قمر بني‏هاشم حضرت اباالفضل العباس عليه‏السلام را در مسجد جامع قرچک ورامين خريدم و از معجزات آن حضرت مي‏خواندم. به يادم آمد 23 سال قبل که از روستاي علي آباد قيصريه که در جاده ورامين تقريبا ساعت 30 / 8 شب بود که به ماشيني پيکان بار سوار شدم منزل برادرم که در قرچک واقع است چشم حقير در برابر ماشين خيلي ضعيف است وقتي که در جاده ورامين به سمت قرچک مي‏آمد پشت سر يک اتوبوس مي‏آمدم که نور ماشين‏هاي جلو مرا خسته نکند. ماشين نامبرده سبقت گرفت و من هم پشت سر آن ماشين سبقت گرفتم. که ناگهان ديدم که ماشين روبه رويي با ماشين فاصله‏اي ندارد و من ديگر چيزي متوجه نشدم. فقط از عمق قلب گفتم: يا اباالفضل ماشين حقير که به سمت ورامين مي‏آمد يک مرتبه ماشين سر به ته به طرف تهران شد. و به کرامت حضرت اباالفضل العباس عليه‏السلام کنار جاده پارک و خاموش شد. و جالب اين است که حتي يک متر هم براي دور زدن براي ماشين من نبود. حقير چون ماه محرم و رمضان فرا مي‏رسيد. اهالي روستا را در مسجد جمع مي‏کنم و با آن که صداي خوبي ندارم براي اهل‏بيت عليهم‏السلام مديحه سرايي و مرثيه خواني مي‏کنم. در پايان از خداوند منان براي خدمتگزاران به اسلام و مسلمين آرزوي توفيق دارم. به اميد پيروزي اسلام بر کفر جهاني.