اين جانب منصوره سادات بروجردي صبيه آيت الله بروجردي قضيه مرحوم آيت الله شيخ مشکور را که در کتاب تنبيه الناس آيت الله بروجردي، ابوي اين جانب آمده است به رشته تحرير درآورده‏ام. اميد است مورد رضايت آن يگانه مظلوم تاريخ و فرزند بزرگوارشان ماه بني‏هاشم باب الحوائج عليه‏السلام قرار گيرد ان‏شاءالله. آيت الله شيخ مشکور از علماي نجف اشرف در حدود صد و هشتاد سال قبل بوده‏اند که در آن جا در صحن مطهر اميرالمؤمنين علي عليه‏السلام نماز جماعت اقامه مي‏کردند. روزي ايشان به کوفه تشريف مي‏برند در آن جا يعني بيرون مسجد مي‏بينند عربي از اهالي حبشه خيلي گريه مي‏کند و به عربي مي‏گويد: قربان شمشيرت بشوم يا ابن‏ملجم که مردم را از وجود علي عليه‏السلام خلاص کردي. ايشان، يعني آقاي مشکور جلو مي‏رود و مي‏گويد: غرض شما چيست؟ مي‏گويد من از اهالي زنگبار هستم، آمده‏ام براي زيارت قبر ابن‏ملجم. به او مي‏گويد: قبر ابن‏ملجم اين جا نيست اشتباه کردي. مرد عرب مي‏گويد: به من نشان بده کجاست؟ او را داخل خندق مي‏آورد کنار رودخانه‏اي که پشت کوفه است و جاي خلوتي است، به او مي‏گويد: قبر ابن‏ملجم اين جاست او همان طور که خود را روي [ صفحه 36] شنها انداخته و براي ابن‏ملجم اظهار علاقه مي‏کرد آيت الله شيخ مشکور مي‏گويد: قلبم متوجه خدا و مظلوميت اميرالمؤمنين عليه‏السلام گرديد و گرز قوي که عرب‏ها به کمر دارند. دست را بردم و به اميد خدا و خشنودي اميرالمؤمنين علي عليه‏السلام به عنوان تولي و تبري زدم با همان گرز قيري که عرب‏ها به آن واحد يموت مي‏گويند زدم سر آن دشمن ولايت علي عليه‏السلام و از آن جا بيرون آمدم. ناگهان صداي شرطي عراقي آمد: قم. يعني بايست، من ايستادم و گفت: شما با يک نفر ديگر بوديد او کجا رفت؟ گفتم سگي همراهم بود نه انسان. گفت: همان سگ را چه کار کردي، گفتم: موجب اذيت بود، او را کشتم، گفت: برويم لاشه‏ي او را ببينم. اجمالا همين طور که مي‏رفتم قلبم را متوجه خدا و ولايت الهي علي عليه‏السلام کردم. از اميرالمؤمنين علي عليه‏السلام خواستم که مرا از اين تنگناي نجات دهند. به خدا قسم وقتي که داخل خندق شديم به اذن خدا و معجزه‏ي آقا اميرالمؤمنين عليه‏السلام ديديم از کله تا کمر سگ شده و مسخ گرديده و از کمر به پائين شبيه آدمي است. پس از اين که شرطي او را ديد گفت: اين معجزه‏اي است از طرف اميرالمؤمنين تو را به حق آقا علي عليه‏السلام قسم مي‏دهم حقيقت را به من بگو تا من هم بينا شوم و شيعه گردم. پس از اينکه شيخ مشکور ماجرا را به او مي‏گويد، شرطي عراقي بلند بلند مي‏گويد اشهد ان عليا ولي الله، سپس حقير اين مطلب را از مرحوم آقاي مشکوري که در قلهک امام جماعت آن‏جا و فرزند بزرگوار ايشان بود پرسيدم و ايشان گفتند که در نجف اشرف پس از اين معجزه بسياري به مذهب تشيع گرويدند.