جناب حجت الاسلام والمسلمين آقاي شيخ محمدرضا خورشيدي از آقاي احمدي (حفظه الله) براي اين حقير نقل کردند: 2. شخصي که در اثر عنايت قمر بني‏هاشم عليه‏السلام هدايت شد و طوري موفق به توبه شد که بعدا از متقين و معروفين در ولايت و عشق اهل‏بيت عليهم‏السلام شده، جلسات شب جمعه و عزاداري او زبانزد متدينان قم و تهران بود و حدود سي سال پيش از تهران به قم منتقل شد و سخنان گرم و راهنمايي‏هاي پربار او چراغ راه طالبان حقيقت بود. ايشان اهل تهران و در دوران جواني، قدري شلوغ و... بود که هرگاه از خانه بيرون مي‏رفت پدرش خوشحال مي‏شد که خدا را شکر، الآن يک مقدار خانه ساکت مي‏شود. در دوران جواني مبتلا به عشق دختري مي‏شود و براي رسيدن به اين آرزو، چند سال تلاش مي‏کند تا به او برسد. خلاصه پس از چند سال، روزي ديدار دختر مورد نظر برايش ميسر شد و خانه و اتاقي خلوت تهيه و آماده گناه و خلاف، که ناگهان احساس کرد کاري از او برنمي‏آيد و مثل اين که نيروي شهوت و مردانگي را به کلي از دست داده است(با اين که بعدها که با دوشيزه‏اي ديگر ازدواج نمود و صاحب زندگي و تعدادي اولاد شد و عمر طولاني هم نمود). بنابراين، هرچه بر خود فشار آورد که مرتکب گناه شود نتوانست و بالاخره از دختر نامحرم عذرخواهي کرد و دختر هم بناي مسخره و گستاخي و دعوا و پرخاش گذاشت که تو که مرد نبودي چرا چند سال آبروي خودت و آبروي مرا بردي؟ خلاصه پولي به دختر داد و از خانه بيرون رفت و موضوع آن گناه خود به خود منتفي شد. بعد از چند روز ناگهان تصميم گرفت به کربلا سفر کند. گذرنامه تهيه مي‏کند به مسافرت عتبات عاليات مي‏رود. به کربلا مي‏رسد و موقعي که در حرم آقا قمر بني‏هاشم عليه‏السلام کنار ضريح مشغول خواندن زيارت بود و به اين جمله مي‏رسد: «السلام عليک أيها العبد الصالح المطيع لله و لرسوله و لأميرالمؤمنين و الحسن و الحسين صلي الله عليهم و سلم...» به مناسبت معناي اين جمله که يعني سلام بر تو آقايي که بنده [ صفحه 366] صالح خدايي و از خدا و پيغمبر و اميرالمؤمنين و حسن و حسين عليهم‏السلام اطاعت کردي، به خودش خطاب کرد و به کفرش رسيد که اي فلاني تو هم اگر آن گناه و کار خلاف را در تهران در اتاق خلوت مي‏کردي به زيارت کربلا و ابوالفضل عليه‏السلام موفق نمي‏شدي و چون اطاعت خدا و ترک گناه کردي توفيق پيدا کردي که الآن اين طور آقا ابوالفضل عليه‏السلام را زيارت کني و بگويي «السلام عليک أيها العبد الصالح المطيع لله و...» که ناگهان متوجه شد ضريح آقا شکافته و جمال نوراني قمر بني‏هاشم عليه‏السلام ظاهر شد و او همين الآن کنار ضريح و در بيداري آقا ابوالفضل عليه‏السلام را مي‏بيند، آقا در داخل ضريح خود ايستاده بودند و به او نگاه مي‏کردند و فرمودند: اگر من آن روز آب به آتش شهوت تو نمي‏زدم تو آن گناه را انجام مي‏دادي ولي چون ديدم براي برادرم (امام حسين عليه‏السلام) خيلي مي‏سوزي و در مصيبت برادرم زياد گريه مي‏کني، حيفم آمد از دست بروي. سپس وضع ضريح و حرم به حالت عادي برگشت و او ديگر آقا را نديد، اما ديدار جمال نوراني ابوالفضل عليه‏السلام در بيداري و آن هم در ضريح مطهر و آن فرمايش مخصوص او را منقلب کرد طوري که ديگر صحنه زندگي او عوض شد و کم‏کم در وادي عشق اهل‏بيت عليهم‏السلام ممتاز و زبانزد خاص و عام و راهنماي عده‏ي زيادي شد و عمري پربرکت حدود هشتاد، نود سال در آستان مقدس مولا اميرالمؤمنين و امام حسين عليه‏السلام نموده بود.