جناب حجت الاسلام والمسلمين، عالم متقي، آقاي شيخ محمدرضا خورشيدي طي مکتوبي، سه کرامت به انتشارات مکتب الحسين عليهالسلام فرستادهاند:
محضر استاد گرامي، نويسندهي پرتلاش، حجت الاسلام و المسلمين حاج شيخ علي رباني خلخالي «دام ظله العالي»
السلام عليکم
1. جناب آقاي کربلائي سيد حسين مداح که فردي متدين و عاشق دلسوختهي
[ صفحه 363]
اهلبيت عليهمالسلام و مداح افتخاري آستان مقدس حسيني است و دوره سال شبهاي پنجشنبه در منزل خود روضهي امام حسين عليهالسلام منعقد نموده و اطعام مينمايد، چند بار اين کرامت جالب را براي حقير و ديگران نقل کردند:
پس از حدود سي سال بسته بودن راه پر فيض کربلاي معلا، سرانجام با لطف امام زمان «عجل الله تعالي فرجه الشريف» در سال 1376 اين راه مفتوح شد و عاشقان حرم حسيني از طريق سوريه به عراق و عتبات عاليات مشرف ميشدند. بنده هم به اتفاق همسرم و يکي از رفقا و خانوادهاش عازم سوريه شديم و از سوريه به اتفاق چند زائر ديگر - که مجموعا يازده نفر ميشديم - در سال 1377 عازم کربلاي معلا شديم.
از آن جا که سفر زيارت امام حسين عليهالسلام آرزوي قلبي هر عاشق دلسوختهاي است، بنابراين در اين مسافرت سرمايه دارترين افراد را در کنار زائر بي پولي ميبيني که اجناس مغازهاش را فروخته، يا اثاثيهي مختصر خانه و زندگي خود را حراج کرده، يا حتي قبري که از سالها قبل براي محل دفن خود تهيه کرده و به عنوان خانهي آخرت به آن دل بسته است فروخته تا مخارج زيارت را تأمين کند، تا آنها که تمام مخارج را قرض ميکنند.
جالب اين که در اين سفر متوجه شديم دو تن از همراهان ما که از کرج آمده بودند زن و شوهري هستند که شوهر کارگر روزمزد آسفالت کاري جاده سازي است که از صبح تا غروب با بيلچهي ميکانيکي، کنده کاري آسفالت را به عهده دارد و با دستمزد مختصر زندگي خود را اداره ميکند ولي از آن جا که عشق کربلا در سينهاش موج ميزد به هر زحمتي توانسته بود خرج زيارت کربلا را تأمين کند و هيچ پول اضافي نداشت، حتي از ايران به سوريه و مخارج سوريه او و همسرش را ديگران تأمين کرده بودند.
اين زائر عاشق بي قرار آقا ابوالفضل العباس عليهالسلام بود به حدي که ميگفت آقا امام حسين عليهالسلام بزرگوار و امام ما و مولاي ماست ولي آمدن من به کربلا براي ابوالفضل عليهالسلام است.
طبيعي است که در سفرهاي زيارتي، بين همسفران دوستي و رفاقت صميمانهاي برقرار ميگردد، از جمله من و زائر نامبرده، تا اين که در کربلاي معلا بعد از زيارتها و
[ صفحه 364]
سر نهادن بر آستان مقدس آقا اباعبدالله و آقا ابوالفضل عليهماالسلام هنگامي که براي خريد سوغات سفر کربلا و هديه مهر و تسبيح و تربت سيدالشهدا عليهالسلام به همراه جمع زائرين وارد مغازهاي شده هر کدام مشغول هديهي سوغاتي مورد نظر شديم.
من هم سرگرم تهيه مهر و تربت بودم که ناگهان همسرم با صداي بلند مرا صدا زد به طوري که در طول زندگي مشترک سي ساله ما سابقه نداشت که اين چنين اسم مرا با صداي بلند ببرد. تعجب کردم، فکر کردم حتما صحنهي ناگواري اتفاق افتاده است.
گفتم: چه شده است؟ گفت: تو در اين سفر بي اندازه به فقرا و مستمندان در خيابان و حرمهاي مطهر و... پول ميدهي ولي نميداني که الآن اين زائر همراه ما (کارگر اهل کرج) و همسرش چون به اندازه خريد و هديهي مهر و تسبيح تربت هم پول ندارند، گوشهاي ايستادهاند و با حسرت به مهر کربلا نگاه ميکنند.
من چنان منقلب شدم که خدا ميداند، فورا نزد زائر همراه رفتم و آهسته گفتم اصلا خيالت نباشد، هرچه سوغات و مهر و تسبيح ميخواهيد بخريد و حساب آن به عهدهي من، و او هم چون صداقت مرا فهميد پذيرفت و با خوشحالي تمام به همراه همسرش مهر و تسبيحهاي مورد نظر را براي سوغات تهيه کرد، هرچه اصرار کردم چيزهاي ديگر هم خريداري کند قبول نکرد.
بعد از اين که مهر و تسبيح سوغاتي را گرفتند ديدم مرتب گريه ميکند و اين گريهي شوق بود و دائم در حال گريه به همسرش ميگفت: ديدي آقا اباالفضل العباس عليهالسلام نگذاشت ما نااميد شويم!
سپس به من گفت: همسرم خيلي در اين سفر ناراحت بود و ميگفت ما به اندازهي مهر و تسبيح تربت هم پول نداريم که سوغات بخريم و من ميگفتم: آقا اباالفضل العباس عليهالسلام درست ميکند، نميگذارد آبروي ما برود، حالا که مهر کربلا تهيه شد به ايران که برگرديم و بگوييم ما کربلا رفتيم، اقوام و خويشان قبول ميکنند و گرنه چگونه ميخواستيم بگوييم که ما هم کربلا رفتيم.
[ صفحه 365]
|