جناب حجت الاسلام و المسلمين عالم عامل، آقاي شيخ عبدالصالح انتصاري مازندراني، طي مکتوبي دو کرامت به دفتر انتشارات مکتب الحسين عليه‏السلام ارسال نموده‏اند: 1. روستايي به نام آغوز دره در منطقه‏ي هزار جريب مازندران تابع شهرستان بهشهر داراي حسينيه‏ي بسيار کوچکي بود که گنجايش مراسم عزاداري امام حسين عليه‏السلام را نداشت لذا براي توسعه و تجديد بنا يکي از بستگانم خانه‏ي خود را به حسينيه تقديم نمود. ساختمان قديمي تخريب شد زمينه مسطح شد براي بنايي. من و سه نفر از [ صفحه 350] دوستان به بهشهر رفتيم و به مقدار يک کاميون ميل گرد و سيمان و ديگر لوازم بنايي خريداري نموديم و از جاده گلوگاه هزار جريب به سوي روستا حرکت نموديم. پيچ‏هاي جاده را يکي پس از ديگري پشت سر گذاشته و در ميان جنگل به بالاي کوه در حرکت بوديم. به پيچ بزرگي رسيديم، ناگهان کاميون به عقب برگشت و سرخورد، راننده و سرنشينان ما همه يک صدا مي‏گفتيم: يا اباالفضل، يا اباالفضل! از خود نااميد و به ذيل عنايات حضرت عباس عليه‏السلام متوسل شديم، پشت سر يک طرف کوه و طرف ديگر دره عميقي بود. کاميون برگشت تا اين که به پرتگاه رسيد و حتي يک چرخ عقب از جاده خارج شد و چرخ ديگر به خاک‏هاي کنار جاده برخورد کرد و ايستاد. فورا از ماشين پياده شديم، نگاهي به دره انداخته گفتيم: اگر سقوط مي‏کرديم از کاميون و سرنشينان خبري نمي‏ماند. معجزه‏ي ابوالفضل عليه‏السلام بود که کاميون ايستاد، و الا طبق روال عادي مقدار کمي خاک مانع نمي‏شد. خدا را شکر کرديم که سالم مانديم، راننده و دو نفر ديگر به همراهي او به شهر گلوگاه برگشتند و با صاحب کاميون تلفني تماس گرفتند، او با يک دستگاه جرثقيل از گرگان به کمک آمد، اما جرثقيل هم نتوانست کاري انجام دهد؛ چون خودش هم سر مي‏خورد، چرا که بعد از غروب آفتاب بود و يخبندان سختي بود. حتي کلنگ هم در شکستن يخ کاري نبود. بعد از مأيوس شدن، کاميون از جرثقيل، راننده کاميون پشت فرمان رفت و با صدا زدن حضرت ابوالفضل ماشين را روشن نمود. هرچه او را مانع شديم اعتنا نکرد در حالي که نفس‏هايمان در سينه قطع شده و قلب‏هايمان از سينه مي‏خواست بيرون بيايد. مقدار کمي گاز داد و با حرکت مختصر چنان دنباله ماشين از طرف دره به طرف کوه به گردش درآمد که راننده با خوشحالي گفت: نجات پيدا کرديم و ما هم خدا را شکر نموديم. کاميون مقداري دنده عقب برگشت و مجددا با گرفتن گاز از پيچ بالا رفت و شب ساعت 12 به مقصد خود رسيديم هم با سلامتي خود و کاميون و راننده و حتي وسائل بنايي در حالي که مکرر خواستيم براي حفظ کاميون و جان راننده وسائل ميل گرد و سيمان و غيره را به زمين بريزد و خود را نجات بدهد. اما قبول نکرد و گفت مربوط به امام حسين و ابوالفضل عليهماالسلام است همه را بايد سالم به مقصد برسانيم و همين طور هم شد. و اين فقط و فقط معجزه‏ي قمر بني‏هاشم ابوالفضل العباس عليه‏السلام بوده است سلام الله عليه. [ صفحه 351]