2. کرامت دوم: از قول والدم حضرت آيت الله حاجي سيد محمد بزرگ. مرحوم پدر ما در حوزه علميه مشهد مقدس طلبه بوده که محدث قمي (مرحوم حاجي شيخ عباس قمي) صاحب مفاتيح الجنان و مرحوم شيخ علياکبر نهاوندي صاحب کتاب جنتان مدهامتان در مشهد از علماي بزرگ آن دوره بودهاند. از سادات اهل علم بلخاب مقيم مشهد، از فاميلهاي ابوي چند نفر بودهاند؛ از جمله حاجي سيد عبدالله تخشاري که مردي عالم و مجتهد بوده است. نقل کرده که با کاروان شتر و اسب و قاطر و الاغ از مشهد راهي کربلاي معلي شديم. بعد از تشرف به زيارت حضرت ابا عبدالله الحسين عليهالسلام و ساير شهداي کربلا پول خرجيام تمام شد. سخت پريشان احوال شدم، داخل صحن حرم حضرت ابوالفضل العباس عليهالسلام شدم. صحن پر از زوار بود. در بين صحن مداحي تبر زين دست گرفته قدم زنان بين مجلس با آواز بلند اشعار مدح و ثنا ميخواند. مداحان در پايان جلسهي مداحي مصيبت ميخوانند. سيد عبدالله ميگويد: در حين روضهي مداح حالي پيدا شد و همه صداهايشان به گريه بلند شد. تمام کفشداريهاي اطراف حرم را گشتم، از هر کس پرسيدم که چنين شخصي قد بلند و شمايل وقت مداحي ميخواند، اين جا ايستاده بود کجا رفت؟ به من ميگفتند: ما شخصي که شما ميگوييد نديديم. از کربلا تا مشهد هر چه خرج ميکردم هيچ از پولهايم کم نميشد. در مشهد هم نان و برنج و گوشت و ميوه و چاي و قند براي مخارج خانه ميخريديم اصلا پول کم نميشد. بشر طاقت راحتي را هم ندارد، سيد عبادالله سر و کرامت آقا ماه بنيهاشم را براي رفقايش نقل ميکند پارچهي سبزي بر سرش بود. سيد عبادالله ميگويد: چشمم جواني را ديد با قامت بلند، يک ذراع سر و گردنش بلندتر از بقيهي مردم، کنار کفشداري حرم پشت به حرم رو به قبله ايستاده، وقت روضه خواني تبسم ميکند سيد عبادالله ميگويد: به ذهنم گذشت که اين سيد با اين شأنيت، احترام روضه را بايد بيش از ديگران حفظ کند، نبايد وقت مصيبت تبسم و خوشحالي نمايد. روضه که تمام شد يک بار ديدم نزديک من رسيده يک مشت پول به دستش، اسم مرا گفت: سيد عبادالله و اسم پدر مرا نيز به زبان آورد و گفت: خرجي شما تمام شده، نگران نباش، اين پولها را خرج کن، پولها را به دامنم ريخت.
[ صفحه 317]
|