بر فراز حرم حضرت ابوالفضل عليهالسلام گنبدي است به قطر 12 متر و با شکلي متمايز از ديگر گنبدها. گنبدي نيم کروي با نوک تيز و ساقهاي نسبتا بلند است و از آن، پنجرههايي با قوسهاي کمان ابرويي و نوک تيز به بيرون گشوده ميشود.
نماي داخل گنبد در قسمت ساقه کمربندي با زمينهي بنفشهي تيره است که آياتي از قرآن کريم به رنگ سفيد بر آن نقش بسته است.
چنان که بر قسمتي از گنبد ثبت شده، به سال 1305 هـ آن را از کاشي کاريهاي بديعي برخوردار ساختهاند. اما در سال 1375 هـ.ق (1955 م) اين گنبد طلاکاري شد.
در اين سال علامه شيخ محمد خطيب طي تلگرامي به نخست وزير وقت عراق، محمد فاضل جمالي، درخواست کرد گنبد را طلاکاري کنند. [1] بنابراين درخواست، طلاکلاري گنبد انجام يافت و بر پايهي اسناد موجود در مديريت اوقاف کربلا، 6418
[ صفحه 281]
خشت طلا بر پوشش گنبد به کار رفت. در قسمت پايين گنبد آياتي از قرآن همراه با آيينهکاري و طلاکاري نقش بسته است. ارتفاع گنبد از روي زمين 39 متر است.
شاعر کربلايي، سيد مرتضي وهاب، به مناسب طلاپوش کردن گنبد، شعري عربي گفته و در آن ماده تاريخ نيز آورده است. متن شعر وي چنين است.
شع ثغر الفجر نورا و انجلي
عن سما الدنيا رداء الغيهب
مستطيلا من ذکا رأد الضحي
يخطف الأبصار غيلا طفحا
و غزال الشرق مجدا سبحا
و من الآيات أوحي جملا
نشرت موجتها في المغرب
بکير الطير علي أنواره
زاحفا في الروض من أوکاره
و انتشي البلبل من أزهاره
و علي الأغصان بالشدو علا
بأغاريد الهوي و الطرب
سابحا وسط حشايم عميق
من خيال حالم فيه غريق
کلما يظما سلسال رحيق
يجتني ثغر الأقاحي قبلا
فائزا منها ببنت الحسب
سحر الطرف بياض السحر
محلا للسمع لحن الوتر
(ما لعيني عشيت بالنظر)
أطلي الکاس تجلت أم طلي
قبة صيغت بغالي الناشب
خلتها بالتبر لما برقت
نار موسي جانب الطور بدت
ام سنا الشمس جلالا سجدت
أم غريض الماء يشفي العللا
سال مشفوها بنهر سرب
انتشار الورد في الأرض انتشر
فتراءي کاللآلي للبشر
ام تري أدرکت الشمس القمر
أم جلال الله بالقدر جلا
فتجلي للوري عن کثب
[ صفحه 282]
قبة بالتبر لما طليت
شرف التبر بها مذ حليت
فوق طود للمعالي بنيت
من له يوم وغي في کربلا
خالد رغم مرور الحقب
من بوجه الشمس فردا غبرا
و أذاق القوم موتا أحمرا
فاتحا نحو الفرات انحدرا
غرف الماء و عنه عدلا
ذکر السبط و لما يشرب
قبة فوق الثريا ارتفعت
و علي الآفاق بدرا طلعت
من أبيالفضل بنور سطعت
و حکي تاريخها «صدقا علي
مرقد العباس تاج الذهب»
«سپيدي صبح از کرانهي آسمان شکفت و آسمان دنيا جامهي سياهي شب وانهاد.
آنگاه پرتوهاي خورشيد بلندتر شد و بر زمين گسترد و به سرمستي و دلربايي ديدگان را در ربود.
و پرتو آفتاب چاشتگاهان در خاور گسترد و آياتي از زيبايي و نشانهايي از عظمت الهام کرد.
و موج اين پرتو در باختر نيز گسترد
آنگاه پرنده از لانه به بيرون پر زد و در زير اين نور صبحگاهي، در باغ و چمن به پرواز درآمد.
بلبل از بوي گلهاي صبحگاهان، بوي خوش شنيد و عطر اين گلها بر شاخهها پراکند.
و اين همه با سرودهاي سرخوش و شادي همراه گشت
بلبل در ميان دريايي ژرف از خيالهاي رؤيايي شناور و در آن غرق ميشود.
هرگاه تشنه ميشود او را شرابي ناب است. و در اين جهان مگوي بابونه نيز بوسه ميچيند.
و او از اين باغ و بستان گلهاي معطر را از آن خود ميکند
[ صفحه 283]
سپيدي سحرگاهان ديده را سحر کرد و آهنگ خوش چنگ گوش را به خود دوخت.
ديدهي مرا چه شده است که نيک نميبيند، آيا اين زيبايي جام است که رخ نموده يا اين پوششي است که:
گنبدي ساخته به گرانترين زيورها را پوشانده است
چون اين گنبد به پوشش طلايش درخشيد، گمان بردم اين آتش موسي است که در طور تجلي کرده است.
يا اين پرتو خورشيد است که سر عظمت فرود ميآورد يا اين صداي خوش آبي است فرونشانندهي تشنگي که از نهري جاري جوشيده و آن را تشنهاي تا سرکشد.
بوي گل در همه جاي زمين پراکنده است و گويا اين مرواريدي است که اينک براي آدميان ميدرخشد يا گمان ميکني خورشيد است که به ماه رسيده است و يا جلال خداوند است که در شب قدري آشکار شده.
و از نزديک بر آدميان تجلي کرده است.
اين گنبدي است که از آن روز که به طلا آراسته شد طلا از آن افتخار يافت.
گنبدي است ساخته بر فراز بنياني بلند، که مرقد شير بيشهي شجاعت در کربلاست.
مردي جاودانه که به رغم گذشت روزگاران همچنان ياد و نام او و حماسهاش باقي است.
مردي که يکه و يک تنه چونان گرد و خاکي از پيکار به پا کرد که پردهي آفتاب شد، و آن مهاجمان را طعم مرگي تلخ چشاند.
فاتحانه به سوي فرات پيش رفت و آنگاه مشتي آب براي نوشيدن برداشت و از آن نيز صرف نظر کرد.
او حسين را به ياد آورد که هنوز آبي ننوشيده است
گنبدي است که بر فراز اين کرهي خاکي افراشته و بدري است که بر کرانهي افقها دميده است.
[ صفحه 284]
اين جلوهي نور ابوالفضل است که درخشيده، و تاريخ خويش باز گفته است:
به راستي که بر:
مرقد عباس تاجي از طلاست
گفتني است عبارت «صدقا علي مرقد العباس تاج الذهب» به حساب ابجد با عدد 1955 برابري ميکند و نمايانگر آن است که نوسازي و طلاکاري گنبد به سال 1955 ميلادي انجام پذيرفته است.
سيد محمد بن سيد حسن حلي نيز در شعري ماده تاريخ نوسازي گنبد را به تاريخ قمري آورده است:
قبة العباس لما ذهبت
شرف الأبريز منها المراقدا
لم تزد فخرا به من بعد ما
شرفت اذ حل فيها الأسد
قلت مذ شعت نضارا وغدا
البدر منه خجلا و الفرقد
لم تنر بالتبر لا بل أرخوا
بأبيالفضل أنار العسجد
«گنبد عباس است که چون طلاکاري شد، طلا از آن شرافت يافت اين مرقدي است که:
از آن پس که شير خدا عباس در آن به خاک سپرده شد و بدينسان شرافت يافته ديگر هيچ افتخاري افزون بر آن نيابيده است.
آن دم که نور اين مرقد تابيده و ماه و ستاره قطب از آن خجل شد، گفتم:
اين گنبد نورانيت خويش از طلا نگرفته است. چنين نيست. تاريخ آن بگوي: بلکه اين طلاست که به ابوالفضل نورانيت يافت است».
گفتني است در اين شعر، عبارت: «بأبيالفضل أنار العسجدا» به حساب ابجد نمايانگر عدد 1376 است که تاريخ قمري طلاکاري گنبد را نشان ميدهد.
|