در قديم، صحن حرم حضرت عباس عليهالسلام داراي شش در بوده و هر يکي از اين درها بر حسب جايي که در آن قرار گرفته، نام مشخصي داشته و هر کدام به يکي از محلههاي قديمي شهر باز ميشده است. جنس اين درها از چوب مرغوب بوده است. شيخ جعفر الهي دربارهي تاريخ ساخت اين درها چنين شعري آورده است:
صحن أبيالفضل رفيع الذري
قد فاخر العرش علا فارتفعا
فيه قباب للفخار ضربت
بفخرها خازنها قد رفعا
أبوابها أمست رجاء المرتجي
و مستجاب دعوة لمن دعا
الق العصا مؤرخا «باب مجد
أذن الله له أن يرفعا»
صحن حرم ابوالفضل پناهگاه و حرمي والاست که بر عرش تفاخر کرده و بر آن بلندي يافته است،
بر اين بنا گنبد افتخاري استوار گرديده و نگهبان اين حرم به چنين افتخاري که نصيبش شده سزامند مباهات ورزيدن است،
درهاي اين صحن درگاه اميد آرزومندان است و جايي است که در آن دعاي دعا کنندگان اجابت شود،
عصاي خود بيفکن و اين درها را تاريخ بنا بگوي،
اين باب مجدي است که خداوند بلندي و عظمت را برايش خواسته است.
گفتني است عبارت: باب مجد اذن الله له أن يرفعا به حساب أبجد نمايانگر عدد 1287 است و نشان ميدهد درها در اين سال ساخته شده است.
به هر روي، اين درها عبارتند از:
1- باب القبله؛ از آن روي که در سمت قبله است بدين نام خواندهاند. در قسمت جلو آن فراخنايي به وسعت 16 متر وجود دارد که آن را صحن صغير(صحن کوچک)ناميدهاند. بر فراز ايوان اين در دو گلدستهي کوچک است. طول اين در به 5 / 4 متر و عرض آن به 3 متر ميرسد. اين در به روزگار اشغال عراق از سوي انگلستان در سال 1337 هـ. ق و به دست محمد خان بهادر، معاون حکمران انگليسي عراق، کاپيتان بري، گشوده شده است. يکي از شاعران ماده تاريخ بنا را در اين شعر ميآورد:
[ صفحه 267]
يا سائلي أرخ «تجد
فتح الطريق محمد»
اي که از من ميپرسي، خود ماده تاريخ بگوي: مييابي که اين راه را محمد گشوده است.
عبارت تجد فتح الطريق محمد به حساب ابجد نمايانگر 1337 است و سال بنا را به تاريخ هجري قمري نشان ميدهد.
بر اين در دو کتيبه است که علي بن حسين موسوي بهبهاني آنها را به سال 1340 هـ. ق نوشته است. در پيشاني درگاه نيز صفحهاي مسين، لوزي شکل و تذهيب شده وجود دارد که بر آن نوشته است: «سلام عليکم طبتم فادخلوها خالدين» [1] .
«بر شما درود پاک و پيراستهايد بدان درآييد و در آن جلو دانه بمانيد».
هنگامي که دولت عراق در 17 جمادي الثاني سال 1373 هـ. ق، 2 فوريه 1953 م. خيابان اطراف صحن را احداث کرد، اين درگاه ويران شد و قسمتي از بناي آن نيز در خيابان قرار گرفت. در نصب شده در آن جا نيز به باب صاحب الزمان در غرب صحن انتقال يافت. در همان زمان يکي از زائران در گران قيمتي که نقشهايي بديع بر آن تراشيده شده بود، به حرم اهدا کرد و اين در، در محل باب القبله نصب شده بر هر يک از لنگههاي اين در، يک بيت شعر و در زير آن نام واقف نوشته شده است.
بر لنگهي نخست اين عبارت است:
بباب أبيالفضل اعتصم متمسکا
فما الفضل الا من أبيالفضل يرتجي
يا مفتح الأبواب الواقف خالق زادگان
در حلقهي در بارگاه ابوالفضل چنگ زن که فضل و بخشش تنها از ابوالفضل توان آرزو داشت. اين گشاينده درها، وقف کننده، خالق زادگان.
بر لنگهي ديگر نيز اين عبارت است:
و من کان بابا للحسين بنا به
له الله باب أن يسد و يرتجي
و اليه المرجع و المآب الواقف خالق زادگان
آن کسي که باب حسين بوده، خداوند خود او را باب است که به گاه بسته
[ صفحه 268]
بودن بر آن اميد باز شدن است بازگشت همه به سوي اوست واقف: خالق زادگان.
2. باب القبلة الصغير(باب قبله کوچک): اين در سال 1304 هـ. ق در شرق باب القبله گشوده شده؛ ارتفاع آن سه متر و عرض آن نيز سه متر است و حاج محمد صادق شوشتري آن را ساخته است.
3. باب البرکة: در شرق صحن قرار دارد، ارتفاع آن 5 متر و عرض آن 3 متر و از درهاي قديم است که بر نهري کهن منشعب شده از نهر علقمي که آن را نهر العباس ميناميدهاند مشرف بوده است. آثاري از اين نهر تا نيمهي سدهي دوازدهم هجري قمري وجود داشته و از آن تاريخ اين آثار هم از ميان رفته است. ما اطلاع چنداني از چگونگي از ميان رفتن اين نهر و آثار آن را نداريم و همين اندازه ميدانيم که در جلوي اين درگاه فراخنايي به نام «البرکه» وجود داشته و زايران در آن جا آب بر ميداشتند و براي آب دادن درختها و نخلهاي موجود در صحن حرم از آبي که آن جا بوده استفاده ميشده است. در سال 1345 هـ.ق در آستانهي جنوبي صحن حرم حضرت ابوالفضل عليهالسلام پنج اصله نخل وجود داشته که بعدها از ميان رفته است. بر دري که اينجا نصب بوده کتيبهاي وجود داشته و بر آن کتيبه اين عبارت به چشم ميخورد. باني التعمير الحاج محمد صادق الاصفهاني سنه 1308 هـ. ق [2] به سال 1376 هـ. ق (1956 م) و در جريان احداث خيابان پيراموني حرم باب البرکه برداشته و به جاي آن چند باب دستشويي به هزينهي حاج علي تقي غياثي بنا شد. اين دستشوييها، ورودياش از بيرون صحن بود، پس از احساس خطر نشست آلودگي از آنها به حرم بسته شد. در سال 1389 هـ. ق (1969 م) حاج جعفر کاظمي صباغ به جاي اين دستشوييها دستشوييهاي جديدي با رعايت معيارهاي بهداشتي و تدبيرهاي لازم به هدف جلوگيري از نشست آلودگي به پايهها و ديوارهاي صحن احداث شده که اکنون نيز باقي است.
گفتني است در 1 / 1 / 1957 به جاي باب البرکه که دري ديگر از صحن گشوده شد.
[ صفحه 269]
4. باب السدره؛ اين دروازه در ضلع شمال غربي صحن قرار گرفته و به دليل وجود درخت سدري در آن جا به اين نام خوانده شده است. ارتفاع اين در به 4 و عرض آن به 3 متر ميرسد و بر روي آن اين کتيبه به چشم ميخورد: «بسم الله الرحمن الرحيم، قال الله تعالي: ان المتقين في جنات و عيون ادخلوها بسلام آمنين، ولاية علي بن أبيطالب حصني و من دخل حصني آمن من عذابي. سنة 1308 هـ. [3] .
ترجمهي آيهها: بيات يلمان پرهيزگاران در باغها و چشمهها سارانند به آنان گويند: با سلامت و ايمن در آن جا داخل شويد. ترجمه حديث: ولايت علي بن ابيطالب دژ من است؛ هر که به اين دژ درآيد از کيفر من در امان ماند.
5. باب صاحب الزمان عليهالسلام؛ اين در که به تاريخ اول ذي العقعده 1368 هـ.ق (25 آگوست 1949 م) گشوده شده، در سمت غرب صحن واقع است و طول آن به 5 / 4 و عرض آن به 3 متر ميرسد. بر اين در، اين کتيبه ديده ميشود:
«بسم الله الرحمن الرحيم، انا أنزلناه في ليلة القدر - و ما أدراک ما ليلة القدر - ليلة القدر خير من ألف شهر - تنزل الملائکة و الروح فيها باذن ربهم من کل أمر - سلام هي حتي مطلع الفجر» سنة 1308 هـ. ق» [4] .
«به نام خداوند رحمتگر مهربان. ما آن را در شب قدر نازل کرديم، و از شب قدر چه آگاهت کرد، شب قدر از هزار ماه ارجمندتر است. در آن شب فرشتگان با روح به فرمان پروردگارشان براي هر کاري که مقدر شده است، فرود آيند، آن شب تا دم صبح صلح و سلام است».
در ميانهي پيشاني اين در، لوحي لوزي شکل است و عبارت «يا مولاي يا صاحب الزمان صلوات الله عليک» بر آن نوشته است. در مدخل اين در نيز اتاقي است که از آن براي مرکز نيروي برق استفاده ميشود.
[ صفحه 270]
6. باب السوق؛ در جنوب غربي باب صاحب الزمان و در فاصلهي 16 متري آن قرار گرفته و مشرف بر بازاري است که به حرم امام حسين عليهالسلام ميرسد. طول اين در به 5 / 4 متر و عرض آن به 5 / 3 متر ميرسد و بر مدخل آن اين کتيبهي کاشي به چشم ميخورد:
«يا أيها الذين آمنوا لا تدخلوا بيوت النبي الا أن يؤذن لکم» [5] .
«اي کساني که ايمان آوردهايد، به خانههاي پيامبر در نياييد مگر آن که شما را اجازه دهند».
«فاخلع نعليک انک بالواد المقدس طوي»، سنة 1309 هـ». [6] .
«پاي افزار بيرون آور که تو در وادي مقدس طوي هستي».
در جلو اين درفراخنايي کوچک و مربع شکل وجود داشته که پيشتر حوضي براي آب خوردن وجود داشته و همچنين در آن جا چاه آبي و بر پيرامونش نيز شيرهاي آبي براي وضو بوده است.
در دوران مرحوم سيد مرتضي آل ضياء الدين توليت حرم حضرت ابوالفضل عليهالسلام، اين مکان دستخوش تغييراتي شد تا کتابخانهي عمومي حرم احداث شود. البته سيد مرتضي اين در را بست، به جاي آن، دري ديگر در مدخل باب صاحب الزمان گشود، حضور را تخريب کرد، چاه را نيز پر کرد و از اين مکان به عنوان دفتر طرح آبرساني که امتياز آن را براي خود گرفته بود، بهره جست. اين دفتر بعدها محل استقرار ترانسهاي برق حرم و صحن شد.
پيشتر گفتيم که در دورههاي اخير دو در ديگر از صحن حرم حضرت عباس عليهالسلام گشوده شده است. اين دو در عبارتند از:
7. باب العلقمي؛ در مقابل خيابان معروف به شارع علقمي و در شرق صحن قرار دارد. به سال 1375 هـ. ق گشوده شده و بر آن کتيبههايي نو ساخت. با تاريخ 1374 هـ. ق (1955 م) بعدها به نام باب الرضا معروف شده است.
[ صفحه 271]
8. باب الحسن؛ اين دروازه به سال 1373 هـ. ق (1954 م) گشوده شده و در غرب صحن واقع است.
صحن مقدس
يارب اين بارگه کيست که خورشيد سما
هر سحرگه کند از خاک درش کسب ضيا
يارب اين مرقد پر نور مطهر از کيست؟
که به تعظيم درش پشت فلک گشته دو تا
يارب اين اختر تابان ز کدامين برج است
که منور بود از راي منيرش بيضا
يارب اين گوهر رخشان ز کدامين درج است
کز نظرها همه چون گنج بود ناپيدا
يارب اين صحن و رواق و حرم از حضرت کيست
که ز خاک در او کون و مکان يافت بها
صحن جانبخش ابوالفضل که در رتبهي او
عقل و وهمند دو حيرت زده چون من شيدا
اين همان صحن شريف است که از فرط شرف
خادمش را به سر چرخ برين باشد پا
اين همان بارگه عرش مثال است که نيست
گر کني هندسه جز عرش برينش همتا
گوهر درج امامت، شه جمشيد غلام
اختر برج ولايت مه خورشيد لقا
ماه تابان بنيهاشم عباس علي
کز غلامي درش فخر کند بر دارا
اندرين صحن مقدس که بود کعبهي جان
سعي کن تا که مقامي به کف آري به صفا
[ صفحه 272]
اين همان منظر پاک است که سرگردان است
چرخ از بهر طواف در او صبح و مسا
از سر شوق اگر پاي در اين صحن نهي
دستت از غيب بگيرند به هر رنج و عنا
گر تو را رنج به جان باشد اين جاست علاج
گر تو را درد به دل باشد اين جاست دوا [7] .
|