علامه ابنعساکر با ذکر دو سند و ديگران با اسناد مختلف نقل کردهاند:
در دوران حکومت عمر بن خطاب دو نفر به نزد او رفتند و از تعداد طلاق کنيز (که مانع رجوع ميشود) از وي سؤال کردند.
پس از جا برخاست و به همراه آنها وارد حلقهاي از رجال که در مسجد نشسته بودند و مردي اصلع در بين آنها بود شد و با ايستادن بالاي سر او گفت: اي اصلع، نظر تو دربارهي طلاق کنيز چيست؟
آن مرد سر بلند کرد و با اشاره به دو انگشت سبابهي و وسطي پاسخ داد: - دو مرتبه - عمر هم به آن دو مرد سائل گفت: کنيز را دو مرتبه ميتوان طلاق داد.
پس يکي از آنها گفت: سبحان الله، ما آمدهايم از تو نظر خواهي و سؤال کنيم که اميرالمؤمنين هستي، و تو به سراغ اين مرد به راه افتادي و از وي سؤال کردي و بدون آنکه با تو حرف بزند با اشاره به انگشتانش پاسخ داد و تو بدين گونه جوابگويي راضي شدي!
عمر گفت: آيا او را شناختيد که کيست؟
گفتند: نه.
[ صفحه 20]
گفت: اين علي بن ابيطالب عليهماالسلام است. گواهي ميدهم که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم - که خود شنيدم - فرمود:
لو أن السموات السبع و الأرضين السبع وضعن في کفة ميزان و وضع ايمان علي في کفة ميزان، لرحج بها ايمان علي. [1] .
اگر طبقات هفتگانهي آسمان و زمين را در يک کفهي ترازو و ايمان علي عليهالسلام را در کفهي ديگر نهند، کفه ايمان علي عليهالسلام سنگيني کند.
شايان ذکر است که عدهاي از محدثين تنها کلام پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم را از عمر بدون سؤال و جواب نقل کردهاند.
|