جناب حجةالاسلام سلالةالسادات آقاي سيد سجاد عبقاتي، در مکتوبي به انتشارات مکتبالحسين عليهالسلام دو کرامت ارسال داشتهاند که ذيلا ميخوانيد:
39. شخصي از اهل سنت، از يک شيعه مبلغي طلبکار بود و هر چه طلب خود را از وي مطالبه ميکرد، آن فرد شيعي بدهي خود را نميپرداخت و حاشا ميکرد. آن دو با هم مشاجرات زيادي داشتند تا کار به اينجا کشيده شد که مرد سني گفت: بايد اين آقاي شيعه به درگاه حضرت اباالفضل العباس عليهالسلام رفته و دست به علم مبارک حضرت ابوالفضل العباس عليهالسلام بگذارد و بگويد که من مقروض نيستم، تا من از طلب خود صرفنظر کنم.
[ صفحه 666]
بدهکار حاضر شد به درگاه رفته و قسم ياد کند که به فرد سني بدهکار نيست، و پيش خود ميانديشيد که: من شيعه هستم، و او سني. بنابراين حضرت قضاوت را به سود من انجام خواهد داد! مرد سني باز تکرار کرد که اگر او دست به علم گذاشته بگويد من مقروض نيستم، من هم از تعقيب وي خودداري ميکنم.
همسر بدهکار به شوهرش گفت: خير، اين کار را نکن، صلاح نيست، ولي او نپذيرفت و به زنش گفت: حضرت ابوالفضل عليهالسلام هيچ وقت شيعه را در مقابل سني سرافکنده نخواهد ساخت. بالأخره مرد شيعه به درگاه حضرت ابوالفضل العباس عليهالسلام رفت و دست به علم مبارک گذاشت و به دروغ گفت: من به اين مرد سني بدهکار نيستم و پولي از وي نگرفتهام. از آنجا که برگشت هنوز به صحن مبارک درگاه کنار حوض نرسيده بود، که پسرش را صدا زد و دست خود را بر کتف وي گذاشت و آهسته به راه افتاد. به زودي معلوم شد که مورد غضب حضرت ابوالفضل العباس عليهالسلام قرار گرفته و نابينا شده است.
اين است نتيجهي قسم دروغ و نمونهاي از عدالت حضرت قمر بنيهاشم اباالفضل العباس عليهالسلام.
|