جناب حجةالاسلام و المسلمين، دانشمند محترم، نويسندهي توانا و صاحب تأليفات کثيره آقاي حاج شيخ عبدالرحيم عقيقي بخشايشي طي مکتوبي به انتشارات مکتبالحسين عليهالسلام چنين مرقوم داشتهاند:
37. مؤلف محترم «چهرهي درخشان قمر بنيهاشم ابوالفضل العباس عليهالسلام»، جناب آقاي شيخ علي رباني خلخالي، از اين جانب درخواست فرمودند که پيرامون عنايات و کرامات سقاي باوفا و جوانمرد کربلا، حضرت قمر منير بنيهاشم ابوالفضل العباس عليهالسلام کرامت يا عنايت خاصهاي را که به خود به رأيالعين ديده يا به نقل موثق شنيده است، به تصوير قلم بياورم و جهت درج در کتابي که به اين منظور در دست تهيه دارند، تقديم نمايم.
گرچه حقير خود را لايق و شايستهي آن مقام نميبيند که از شأن و بزرگوارهاي
[ صفحه 661]
مولا و مرادش سخن بگويد و قلم خود را به وصف فضائل آن جناب مزين و منور سازد، ولي چه بايد کرد؟ مؤمني تلاشگر که ميخواهد شأن سرور نامي اسلام را به ثبت رسانده و به افکار عامه و جهانيان نشان دهد درخواست نقل کرامتي از آن حضرت را نموده باشد و نگارنده نيز نمونهاي مطمئن از اين کرامات را در اختيار داشته باشد، دريغ بود که مکتوم و پوشيده باقي دارد و دعوت را نپذيرد. خصوصا آنکه انبوه شاهدان عيني آن کرامت، هنوز زنده هستند و ميتوان صحت و سقم آن را بررسي و تحقيق نمود. افزون بر آن، پلي که امروز به نام نامي آن سقاي بزرگوار در شهر بخشايش تأسيس يافته است شاهد زنده و معتبر اين واقعه هست، که هنوز برپا ميباشد، و رخداد آن واقعه چنين است:
در سال 1368 ش به لطف الهي موفق به احداث يک باب دبيرستان 12 کلاسهي پسرانه با همکاري مردم در شهر نوبنياد بخشايش شدم که شديدا مورد نياز اهالي بود و دبيرستان را نيز به نام نامي مولا علي عليهالسلام نامگذاري نموديم. پس از احداث دبيرستان، جمعي از اهالي و کشاورزان بيپناه منطقه، درخواست نمودند پلي نيز بر روي رودخانهي «اوجانچاي» زده شود. چون رودخانهي مزبور هر سال، شش و هفت ماه زندگي و عبور و مرور آنان را فلج ميکرد و نميتوانستند از اراضي و مزارع خود، خوب بهرهبرداري نمايند و چون دولت گرفتار جنگ تحميلي عراق بود و امکان تأسيس يا تأمين چنين پلي را در آن گير و دار نميتوانست در اولويت قرار دهد، لذا بايستي خود مردم اقدام ميکردند. از فوايد ديگر اين پل آن بود که ميتوانست اهالي را يک ساعت زودتر به شهرستان تبريز برساند. اين جانب، به عنوان روحاني و با اين اعتقاد که روحانيان در کارهاي دنيوي نيز همچون امور اخروي بايد به کمک و مساعدت مسلمانان برخيزند، دعوت مردم را پذيرفتم، و مصمم شدم که مقدمات آن را فراهم سازم و چون تفاوت کار يک فرد روحاني با ديگران در اين است که کارهاي او بايستي تحت يک عنوان و يک شعار دين و مذهبي صورت گيرد تا توجه مؤمنين را به خود جلب کرده و بتواند از اعتقادات و باورهاي مذهبي مردم در راه سازندگي نيز بهرهگيري نمايد، از اين رو به مناسبت آب و رود، يک مرتبه به ياد «شريعهي فرات» و «نهر علقم» و صحنههاي جانبازي مولا قمر بنيهاشم عليهالسلام در ذهن جلوهگر گشت، تصميم گرفته شد که نام زيباي آن
[ صفحه 662]
سردار، زينتبخش اين عمليات ساختماني قرار گيرد، يعني نام آن «عباسيه» باشد به خصوص از اين جهت که مردم منطقه همانند اغلب دوستداران اهل بيت عليهمالسلام عشق و علاقهي وافري به نام و کار و هدف قمر بنيهاشم عليهالسلام دارند. در واقع، با اين نام زيبا، تأسيس و تکميل اين پروژه، بيمه و تضمين ميگرديد، زيرا هيچ کسي را ياراي مقابله و معارضه با اين نام نبوده و نيست.
بر اين اساس پس از اخذ نقشه از راه و ترابري استان، به نام نامي آن بزرگ، پرچمي در مسير رودخانه، محل تأسيس اين پروژه، بر زمين نصب گرديد و تبليغات ساختماني آن شروع شد. پرچم مزبور در وسط رودخانه روي تلي از شنها قرار گرفته بود و اهتزاز آن دلهاي مؤمنان را مبتهج و متأثر ميساخت و افکار عمومي مردم شهر را به خود جلب و جذب ميکرد. آنان ميپرسيدند: پرچم وسط رودخانه يعني چه؟ و مطلعين هدف و فلسفهي آن را براي آنان بازگو ميکردند و در نتيجه، اين امر در بين مردم يک نوع آمادگي ذهني ايجاد ميکرد و شور و شوق لازم را ميآفريد.
معالأسف، روزي يکي از مخالفان ناآگاه و نادان، که از سوي جمعي از مخالفين آگاه و سياهدل اين برنامه عمراني، تحريک و تقويت ميشد، به عنوان ابراز مخالفت و نشان دادن کينه و بغض خويش از تأسيس اين پل (که فيالمثل چرا به دست فلان کس صورت ميگيرد، نه به دست ديگران؟!) صبحگاهان موقع عبور از آن محل، پرچم را از جا کنده با بياحترامي بر زمين افکنده بود، تا به اين ترتيب مخالفت خود و همفکران و دستوردهندگانش را نشان داده باشد! آري، او پرچمي را که به نام نامي سردار کربلا و سرافرازندهي پرچم رشادت و شجاعت در سرزمين کربلا برافراشته شده بود، بر زمين افکنده بود و بد و بيراهي هم گفته بود؛ پرچمي که در بخشايش به نيت انجام يک امر خير يعني سازندگي و عمران و آباداني به اهتزاز درآمده بود. پرچم روي شنها ميافتد و چوپاني که در همان حال از آن محل عبور ميکرده اين منظره را مشاهده نموده بود شخص جسارتکننده به پرچم (که نامش ذکر نميشود ولي در محل، بسيار معروف و شاخص به بدکرداري است) پس از اين عمل، به منظور کمک به يکي از کشاورزان خويشاوند خويش که در حال درو کردن يونجه و علوفه بوده است ميرود. خويشاوند
[ صفحه 663]
وي به وسيلهي دستگاه کانوا مشغول چيدن يونجه بوده است که يکمرتبه يونجه در دهنهي تيغ کانوا گير ميکند و دستگاه را از کار بازميدارد. اين آقا به عنوان بازگشودن تيغ کانوا دستش را جلوي تيغ ميبرد تا به اصطلاح مانع را از جلوي آن رد کند، ناگهان تيغ رها و آزاد ميگردد و در دم، چهار انگشت او را قطع کرده به زمين ميافکند! کشاورزان به سرعت او را همراه انگشتان قطع شده به تبريز ميرسانند ولي پزشکان معالج موفق به معالجهي قطعي وي نميگردند و او پس از چند روز اقامت در شهر، به حالت يأس به آبادي برميگردد، در حالي که چهار انگشت را از دست داده و در آبادي شهرت يافته بود که آقا ابوالفضل العباس عليهالسلام دست او را بريده است! اعاذنا الله من شرور أنفسنا.
وقوع اين حادثهي دلخراش که بلافاصله در پي اهانت وي به پرچم عباسي عليهالسلام رخ داده بود، باعث گرديد که اعتقاد و تصميم مردم به اين پروژهي عمراني بيشتر جلب شود و کارها را با عزم و ارادهي مذهبي و مردمي به سرعت و تلاش فراوان تعقيب نمايند. در نتيجه پلي را که اگر دولت ميخواست بسازد احداث آن حداقل چند سال به طول ميانجاميد، به برکت کرامت و عنايت ويژهي آن بزرگوار (يک پل صدمتري ده دهنه طول و هشت متر و 10 سانت عرض با بهترين وسايل روز و نقشه مهندسي تيپ اداره راه و ترابري) در مدت 9 ماه و با هزينهي 9 ميليون تومان ساخته و پرداخته و شود، به گونهاي که سرعت عمل و در عين حال استحکام فني کامل پل، موجب اعجاب و تحسين مهندسين بازديدکننده، به ويژه معاونت محترم وزارت راه و ترابري وقت جناب آقاي مهندس دهگان و معاونش مهندس عطاريان و ديگران واقع گردد. در حال حاضر، پرچم مزبور هنوز روي پل عباسيه (واقع در بخشايش، 100 کيلومتري تبريز، مرکز دهستان مهران رود شمالي که اخيرا مبدل به شهر شده است) در اهتزاز است و هماکنون نيز مردم آن منطقه، به ويژه رانندگان، نذورات خويش را به صندوق نصب شده ميريزند تا صرف چراغها و هزينههاي نگهداري آن پل گردد. ضمنا در طول تأسيس اين پل، نه از دماغ کسي خون آمد و نه حادثهاي رخ داد و اين پل از اعتبار و احترام خاصي برخوردار ميباشد حقير که متصدي انجام و تأمين آن پل بودم با لطف الهي و با استمداد از نام اين
[ صفحه 664]
بزرگمرد شجاع آن چنان به سهولت و آساني انجام ميپذيرفت که ساختن آن آسانتر از احداث يک بام کوچک 3 ضربدر 4 به نظر ميآمد و هيچ نوع حادثهاي هم در طول عمليات پيش نيامد با اين که هر روز بيش از صد نفر از افراد غيرحرفهاي مشغول کار ميشدند که اصولا از شيوههاي ايمني مطلع نبودند، همهي اين مسايل را از عنايات خاصهي آن بزرگ ايثارگر صحنهي کربلا ميدانيم از اين رو اين پل هم به نام نامي او «پل عباسيه عليهالسلام» ناميده شده است و پرچمهاي منصور به آن بزرگ هم بر فراز آن پل در اهتزاز و هر سال تجديد ميگردد. اين بود واقعه و خاطرهاي که از کرامت و عنايت و نام نامي آن بزرگ پرچمدار در خاطر داشتم. خدا ما و شما را از شفاعت و عنايت آن بزرگوار بهرهمند سازد! آمين.
[ صفحه 665]
|