8. کرامت سوم: در مأتمالعباس مذکور ضريح کوچکي يک متر در يک مترمربع ساخته و آن را به ديوار نصب کردهاند. که مردم و واردين با نگاه به آن، به ياد ضريح مقدس آقا اباالفضل العباس عليهالسلام ميافتند، و گاهي هم با دست زدن به آن تبرک ميجويند.
در روز 7 محرمالحرام، پس از اتمام منبر و شروع مراسم سينهزني، يکمرتبه تمام کساني که در داخل مأتمالعباس حضور داشتند، با چشمان خود مشاهده کردند که يک نور قرمزرنگ بسيار قوي، روي ديوار نمايان شد، و همچنين روي آن ضريح کوچک نيز که بر ديوار نصب شده قبهاي نوراني ظاهر گشت، که ضريح کاملا در تحت آن قبه قرار گرفت. نور قرمزرنگ روي ديوار، به قدري قوي و شديد بود که با وجود آنکه ظهور آن در روز بود نه در شب، مقدار آجرها و خطوط فاصل ميان آجرها در پرتو آن ظاهر شد.
درخور ذکر است که روز آجرها به اندازهي يک سانت سيمان وجود دارد، و پس
[ صفحه 583]
از آن هم ملون به دو رنگ شده است: اول سفيد، بعد سياه؛ و معقول نيست که از لابلاي همهي اينها آجرها ظهور و بروز کند. البته از اين صحنه کلا فيلمبرداري شد و فيلم آن در خابوره موجود و به جاهاي ديگر نيز برده شده است.
يادآوري ميشود که، هنگام ظهور اين نور عجيب و تابيدن به آن ديوار، همهي کساني که حاضر بودند دستمالها و لباسها و پارچههاي خود را به آن موضع نور محيرالعقول ميماليدند و متبرک ميکردند.
هرم لبهاي تو، يک صحرا عطش
قطرهي اشک تو، يک دريا عطش
هرم لبهاي تو، يک صحرا عطش
در نگاه گرم تو، حس ميشود
يک جهان ايثار، يک دنيا عطش
تا نبيني عاشقان را تشنهکام
آمدي درياي غيرت! با عطش
تشنه بيرون آمدي تا از فرات
با تو دارد آب هم حتي، عطش!
تا کوير خشک لبهاي تو ديد
سوخت چون خورشيد، سر تا پا عطش
بيتو در ميخانه، خم مي شکست
علقمه: شد بزم غم، سقا: عطش
بعد تو، روح بلند عاطفه
قطرهقطره آب ميشد، با عطش
|