نامه‏ي جناب مستطاب آقاي حاج حمزه برازنده مسئول محترم بيت‏العباس گچساران به انتشارات مکتب‏الحسين عليه‏السلام: خداوند لايزال، اين بيت مقدس را به پاس احترام نام صاحبش کرامات زيادي [ صفحه 570] بخشيده و تاکنون محلي براي شفاي بيماران و گره‏گشايي از مشکلات حاجتمندان باايمان بوده است، که به چند مورد آن در جلد اول کتاب (چهره‏ي درخشان قمر بني‏هاشم ابوالفضل العباس عليه‏السلام) اشاره داشته‏ايم. اينک نيز مناسب مي‏نمايد که به يکي ديگر از موارد بذل عنايات آن حضرت در خصوص يک بيمار در حال احتضار اشاره کنيم: در زمستان 74 جواني 20 ساله (از خانواده‏ي خاکروبان اين آستان مقدس) که دوران خدمت نظام وظيفه را مي‏گذراند به علت نامعلومي به مدت چند ماه در حال «کوما» در بيمارستانهاي مختلف شيراز بستري شد و تمام اطبا و متخصصين با کليه‏ي توان علمي و دستگاههاي پيشرفته و مجهز از مداواي او عاجز و مأيوس مانده و به خانواده‏اش توصيه کردند که مداوا بي‏فايده است و مرض وي علاج‏پذير نمي‏باشد. اولياي آن جوان که از نظر عاطفي توجه خاصي به اين بيمار داشتند و امکانات مالي هم برايشان از هر نظر فراهم بود، پيشنهاد کردند که او را به يکي از بيمارستانهاي خارج از کشور جهت مداوا معرفي نمايند تا به هر قيمت ممکن او را اعزام نمايند، ولي اطبا که به حيات مجدد اين جوان اميدي نداشتند و هر گونه تلاش در اين زمينه را بي‏فايده مي‏دانستند، آنها را از اين تصميم منصرف کردند. ناگزير، جوان نيمه‏جان و بي‏هوش را با خاطري افسرده و اندوهگين به محل سکونت وي در دوگنبدان آوردند که تا ساختمان بيت‏العباس، 100 قدم بيشتر فاصله ندارد. اقوام، فاميل و دوستان جوان، دسته‏دسته به عيادت وي مي‏رفتند و با حالتي مضطرب و نگران، و بعضا چشمان گريان، از خانه‏ي او بيرون مي‏آمدند. ولي مادر او مأيوس نبود و لذا با عزمي راسخ و ايمان قوي، پاسي که از شب گذشت، با کمک پدر و برادر و اهل خانه جسم بي‏رمق جوان را با برانکارد به خانه‏ي عباس عليه‏السلام (بيت‏العباس عليه‏السلام) آورده و پاي منبر گذاشتند و مادرش با قلبي اندوهگين در حالي که از صميم قلب صيحه مي‏زد و قطرات اشک از چشمانش جاري بود گفت: من حسينم را از ابوالفضل عليه‏السلام مي‏خواهم. از ابوالفضل عليه‏السلام مي‏خواهم به پاس باب‏الحوائج بودنش نزد خدا. خواهش اين مادر از همه جا مانده که از [ صفحه 571] جاروکشان آستانه‏اش هستم مورد اجابت قرار دهد و جاني دوباره در کالبد فرسوده‏ي اين عزيز دلبند بدمد. صحنه‏اي بسيار دلخراش و غيرقابل تحمل بود و مي‏توان گفت: که غمبارترين دوران عمر اين خانواده را مي‏شد از چهره و حالات آنها احساس کرد. چند ساعت توقف در دارالشفاي دردمندان، تسکيني به آنها داد و جوانشان را در حالي که ضربان قلبش به کندي مي‏زد به منزل آوردند بيا که خانه‏ي عباس باوفا اينجاست‏ دوا گرت نبود خانه شفا اينجاست‏ تو اي مريض که وامانده‏اي به کار خودت‏ دري که بسته نگردد به روي تو اينجاست‏ با اعتقاد به کرامات و عنايات خداوندي و استعانت از مقام والاي باب‏الحوائج، کار پانسمان و مراقبتهاي ويژه‏ي پزشکي درماني ادامه داده شد. چند هفته که گذشت، متخصص متخصصان عالم تمام معادلات و فرمولهاي پزشکي را به هم زد و آثار بهبودي کم‏کم نمايان شد. حرکت دست و پا و به هم زدن پلک چشمان نوشيدن آب و فروبردن غذا، روزنه‏ي اميدي براي روشنايي خانه به وجود آورد، به طوري که چند ماه بعد توانست نشستن و برخاستن را به راحتي انجام دهد. مدتي هم با کمک صندلي چرخدار، به بيرون حرکت کرده و ايما و اشاره به گويايي مبدل گرديد و اکنون که تقريبا دو سال از آن رويداد مي‏گذرد، بحمدالله به راحتي سخن مي‏گويد و با کمک عصا مسافتي را رفت‏وآمد مي‏کند و 90 حافظه‏ي او به حال قبل از کوما بازگشته است و خانواده‏اش شاکر به درگاه خداوند و خود را مديون به الطاف آقا ابوالفضل العباس عليه‏السلام مي‏دانند و به شکرانه‏ي اين کرامت و عنايت، سر بر آستان مبارکش مي‏سايند و براي کليه‏ي مرضاي اسلام و رفع گرفتاري از عموم حاجتمندان درخواست شفا مي‏نمايند. از خداوند عزوجل مسئلت دارم که توفيق طول عمر دهد تا بتوانم کرامات و معجزات متعدد ديگر را براي علاقمندان و پيروان مکتب اهل بيت سلام الله عليهم به رشته‏ي تحرير درآورم، والسلام علي من اتبع الهدي. تيرماه سال 76 شمسي کلب آستان مقدسش حاج حمزه برازنده گچساران [ صفحه 573]