حاج مولانا علي‏اختر، همراه خانواده‏ي خود براي زيارت عتبات عاليات به عراق سفر کردند. نوه‏اش هم به نام حسن عباس همراه آنها بود. در مورد واقعه‏اي که براي نوه‏اش پيش آمد، کتاب «زائر حسين عليه‏السلام کارونامچه» در صفحه‏ي 125 تا 130 چنين نوشته است: ايشان براي درک زيارت مخصوصه‏ي نيمه‏ي شعبان به کربلا مي‏رود. مي‏گويد: تقريبا در ساعت 10 صبح يکدفعه شلوغ شده و شور و غوغايي برپا گشت. با شنيدن آن صدا من متحير شده، از اتاق بيرون آمدم و پرسيدم: چه اتفاقي افتاده است؟ گفتند: نوه‏ي من به يک سيم برق دست زده و او را برق گرفته و بيهوش شده است و افزودند که وي ضمنا به سيم برق آويزان شده است. زماني که آن منظره‏ي فجيع را ديدم، گفتم: خدايا براي دشمن هم چنين اتفاقي نيفتد. به نظرم آمد که نفس فرزندم کاملا منقطع شده است. اينک از ماجراي برق‏گرفتگي 10 دقيقه گذشته بود. دستش را گرفته از سيم برق جدا کردم و همانجا روي فرش نشستم و به حضرت اباالفضل العباس عليه‏السلام متوسل شدم. عرض کردم: يا اباالفضل العباس عليه‏السلام، زندگاني و حيات نوه‏ام را دوباره مرحمت کنيد. تمامي زوار و نيز افراد خانواده اطراف ما را گرفته بودند. توسل و گريه به محضر مبارک قمر بني‏هاشم عليه‏السلام را ادامه دادم و همسرم هم به حرم سيدالشهداء عليه‏السلام رفته و دعا مي‏کرد. خبر به پدر آن پسر رسيد، او هم با ما به پيشگاه حضرت متوسل شده و گريه مي‏کرد. 15 دقيقه به اين منوال گذشت و من گاه آب روي صورت او مي‏پاشيدم، ولي سودي نداشت. پس از 15 دقيقه، زماني که يک بار ديگر آب به صورتش پاشيدم، يک [ صفحه 556] حرکت خفيف در لبهايش پيدا شده و پس از لحظاتي چند، چشمش را به دقت باز کرد، ولي رنگ صورتش هنوز سفيد بود. به تدريج بهبود يافت و لطف حضرت قمر بني‏هاشم عليه‏السلام او را شفا داد.