فاطمه کلابيه بنا به نقل تاريخ دومين يا سومين همسر علي بن ابيطالب عليهماالسلام بوده است. آنچه در زندگي مشترک اين دو بزرگوار مطرح است حس وفاداري به يکديگر و احترام متقابل ميباشد.
وقتي عقيل به خواستگاري امالبنين براي مولايش علي بن ابيطالب عليهماالسلام آمد با حزام بن خالد، پدر او، در اين باره صحبت کرد و «حزام» با کمال صداقت و راستگويي گفت: «شايستهي اميرالمؤمنين يک زن باديهنشين با فرهنگ ابتدايي باديهنشينان نيست. او با يک زن که فرهنگ بالاتري دارد بايد ازدواج کند و اين دو فرهنگ با هم فرق دارد.»
عقيل پس از شنيدن سخنان وي گفت:
اميرالمؤمنين از آنچه تو ميگويي خبر دارد و با اين اوصاف ميل به ازدواج با او دارد.
پدر امالبنين از عقيل مهلت خواست تا از مادر دختر، ثمامه بنت سهيل، و خود دختر سؤال کند و به او گفت:
«زنان بيشتر از روحيات و حالات دخترانشان آگاه هستند و مصلحت آنها را بيشتر ميدانند.»
وقتي پدر امالبنين به نزد همسر و دخترش برگشت ديد همسرش موهاي امالبنين را
[ صفحه 72]
شانه ميزند و او از خوابي که شب گذشته ديده بود براي مادر سخن ميگويد:
«مادر خواب ديدم که در باغ سرسبز و پردرختي نشستهام. نهرهاي روان و ميوههاي فراوان در آنجا وجود داشت. ماه و ستارگان ميدرخشيدند و من به آنها چشم دوخته بودم و دربارهي عظمت آفرينش و مخلوقات خدا فکر ميکردم. در مورد آسمان که بدون ستون بالا قرار گرفته است و همچنين روشني ماه و ستارگان... در اين افکار غرق بودم که ماه از آسمان فرود آمد و در دامن من قرار گرفت و نوري از آن ساطع ميشد که چشمها را خيره ميکرد. در حال تعجب و تحير بودم که سه ستارهي نوراني ديگر هم در دامنم ديدم. نور آنها نيز مرا مبهوت کرده بود. هنوز در حيرت و تعجب بودم که هاتفي ندا داد و مرا با اسم خطاب کرد من صدايش را ميشنيدم ولي او را نميديدم گفت:
«فاطمه مژده باد تو را به سيادت و نورانيت به ماه نوراني و سه ستارهي درخشان پدرشان سيد و سرور همهي انسانها است بعد از پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم و اينگونه در خبر آمده است».
پس از خواب بيدار شدم در حالي که ميترسيدم. مادرم! تأويل رؤياي من چيست؟!» مادر به دختر فهميده و عاقلهي خود گفت:
«دخترم رؤياي تو صادقه است اي دخترکم به زودي تو با مرد جليلالقدري که مجد و عظمت فراواني دارد ازدواج ميکني. مردي که مورد اطاعت امت خود است. از او صاحب 4 فرزند ميشوي که اولين آنها مثل ماه چهرهاش درخشان است و سه تاي ديگر چونان ستارگانند.»
پس از صحبتهاي دوستانه و صميمانهي مادر و دختر، حزام بن خالد وارد اتاق شد و از آنها در مورد پذيرش علي عليهالسلام سؤال کرد و گفت:
آيا دخترمان را شايستهي همسري اميرالمؤمنين عليهالسلام ميداني؟ بدان که خانهي او خانهي وحي و نبوت و خانهي علم و حکمت و آداب است اگر او را «دخترت را» اهل و لايق اين خانه ميداني - که خادمهي اين خانه باشد - قبول کنيم و اگر اهليت در او نميبيني پس نه؟
همسر او که قلبي مالامال از عشق به امامت داشت گفت:
[ صفحه 73]
اي «حزام» به خدا سوگند من او را خوب تربيت کردهام و از خداي متعال و قادر خواستارم که او واقعا سعادتمند شود و صالح باشد براي خدمت به آقا و مولايم اميرالمؤمنين علي عليهالسلام پس او را به علي بن ابيطالب عليهماالسلام، مولايم، تزويج کن. [1] .
امالبنين از شخصيتهايي بود که اين طهارت را داشته و همواره در رفتار و کردار خويش راه صحيح و مناسب را پيش ميگرفته است و از اين رو رؤياي او به اين زيبايي لباس واقعيت و حقيقت ميپوشد و چهار پسر براي سيد عالميان علي عليهالسلام ميآورد که يکي قمر بنيهاشم ابوالفضل العباس عليهالسلام ميشود و ديگران نيز ستارگان آسمان ولايت و امامت هستند.
اينگونه ازدواج آسماني اين دو بزرگوار صورت ميگيرد و در طول زندگي مشترک همواره اطاعت و احترام و تکريم و ملاطفت در مورد فرزندان علي عليهالسلام از سوي امالبنين مشهود بوده است.
در هنگام شهادت مولاي متقيان حضرت علي بن ابيطالب عليهماالسلام فرزند بزرگ امالبنين، عباس بن علي عليهماالسلام کمتر از 15 سال سن داشت و همراه با برادرانش که کوچکتر از وي بودند در دوران کودکي پدر بزرگوار خويش را از دست داده و غبار يتيمي بر سيمايشان نشسته بود.
اين زن فداکار و ايثارگر جواني و نيروي خويش را صرف تربيت و حفظ فرزندان خانهي ولايت نموده و چونان گذشته خود را وقف فرزندان فاطمهي زهرا سلام الله عليها ميکرد و بسان مادري مهربان و دلسوز در خدمت آنها بود.
وفاداري امالبنين عليهاالسلام به همسر بزرگوار خويش به حدي است که پس از شهادت حضرت علي عليهالسلام با آنکه جوان بود و از زيبايي ويژه نيز برخوردار بود تا پايان عمر ازدواج نکرد و همسر ديگري را اختيار ننمود. اين همسر شهيد ايثارگونه به تربيت فرزندان علي عليهالسلام مشغول بوده و بذر عشق و محبت و ايثار در وجود آنها ميافشاند.
[ صفحه 74]
|