2. متولي تکيه‏ي ابوالفضل عليه‏السلام شهر راور (از شهرهاي کوچک حومه‏ي [ صفحه 551] کرمان) براي اين جانب عباس شيخ‏الرئيس نقل کرد: حدود ده سال قبل، دختر 7 ساله‏اي داشتم، در حدود ساعت 11 شب عقرب او را گزيد. بعد از چند لحظه گفت: مادر، چراغها خاموش شد! دانستيم که نابينا شده است. او را بغل کرده و برخاستم. مادرش گفت او را کجا مي‏بري؟ گفتم: به دکتر.گفت اين موقع شب دکتري نيست، گفتم دکتري دارم که اين موقع شب هم جواب مي‏دهد. او را به تکيه آوردم و به ذيل عنايت ابوالفضل عليه‏السلام متوسل شدم، عرضه داشتم: آقا، من خادم تکيه و بارگاه شما هستم، روا است فرزندم بدين گونه باشد؟! بعد از چند دقيقه فرزندم که بي‏حال روي دستم افتاده بود به سخن آمد و گفت: بابا، چراغها روشن شد! او را به منزل برگرداندم، همسرم گفت به کدام دکتر مراجعه کردي که به اين زودي او را معالجه کرد؟! گفتم به دکتر ابوالفضل عليه‏السلام!