2. جناب آقاي غروي فرمودند: من با عدهاي از رفقا با ماشين خود از قم عازم تهران بودم. در بين راه با يک ماشين روبرو شدم که با سرعت تمام از سمت مقابل ميآمد. وضع خطرناکي بود: اگر مستقيم ميرفتم خطر داشت و اگر توقف هم ميکردم باز خطر تصادم وجود داشت، لذا ماشين را به طرف راست جاده منحرف کرده، به سمت بيابان کشيدم.
در اين اثنا به ياد توسل مادرم به حضرت اباالفضل العباس قمر بنيهاشم عليهالسلام افتادم و من هم دست توسل به دامان حضرت اباالفضل العباس عليهالسلام زدم و گوسفندي هم براي حضرت نذر کردم. در يک آن، ماشين از تصادفي هولناک نجات و رهايي يافت.
|