جناب آقاي شريفي همچنين از خطيب توانا، حامي مکتب اهلالبيت عليهمالسلام، حجةالاسلام و المسلمين آقاي حاج شيخ احمد معرفت نقل کردند که ايشان در سخنرانييي که ايام فاطميه در ساختمان فاطميهي کرج داشتند به يکي از معجزات حضرت اباالفضل عليهالسلام اشاره فرمودند که:
2. در يکي از شهرهاي خارج از کشور که نام آن شهر را فراموش کردهام، شخصي بود که سالها از داشتن فرزند محروم بود و در حسينيهاي که به نام حضرت ابوالفضل العباس عليهالسلام بنا شده بود در ايام عاشورا شرکت ميکرد متصدي حسينيه از ايشان پرسيد: چرا شما هميشه غمگين هستيد؟ در جواب گفت: چون فرزندي ندارم و زندگيمان هيچ رونقي ندارد. متصدي حسينيه به وي گفت: شما متوسل به حضرت اباالفضل العباس عليهالسلام شويد و نذر کنيد در سال آينده اگر انشاءالله از برکت توسل به حضرت اباالفضل العباس عليهالسلام خداوند به شما فرزندي عنايت فرمود: يک کتل براي حسينيه تهيه کنيد. آن شخص هم قبول کرد و سال بعد در ايام عاشورا فرزندي را که خداوند به وي عنايت فرموده بود، در آغوش گرفته با کتل نذري وارد حسينيه شد، و همهي حضار اين صحنه را مشاهده کردند.
چند سال گذشت و فرزند بزرگتر شد پدر هر سال کتل را به حسينيه ميآورد و سپس براي تبرک به منزل خود ميبرد. تا اينکه فرزند 12 ساله شد.
در آن سال روزي در حياط منزل مشغول بازي بود که به داخل استخر افتاد و چون کسي در منزل نبود که او را نجات دهد، در استخر دست و پا زده فوت کرد. وقتي که مادرش وارد منزل شد، اين منظره را ديد و فرياد کشيد. همسايگان جمع شدند و به سراغ پدر رفتند. وقتي به پدر گفتند که: فرزندت در استخر خفه شده است، ايشان باور نکرد و گفت ممکن است فرزند شخص ديگري باشد. زيرا فرزندم بيمهي حضرت عباس عليهالسلام شده است و نامش را هم به احترام حضرت، عباس گذاردهام و ممکن نيست که در سنين جواني جوانمرگ شود. از طرفي، خداوند پس از چندين سال
[ صفحه 456]
محروميت من از فرزند به پاس توسل به آن حضرت، اين فرزند را به من عنايت فرمودهاند، و فرزند ديگري هم ندارم.
وقتي وارد منزل شد و ديد که فرزندش در داخل استخر است، حالش دگرگون گشت و بدون هيچ گونه عکسالعملي رفت و کتل را آورد و کنار استخر گذارد، سپس فرزندش را از آب بيرون آورد و کنار کتل قرار داد و فرياد کشيد: يا قمر بنيهاشم، ابوالفضل العباس عليهالسلام، خودتان قضاوت کنيد. اين کتل را نذر شما و براي فرزندم تهيه کردهام تا علمدار شما باشد. آن را به چه کسي تحويل دهم؟ چه، خود ديگر قادر نيستم آن را بردارم، در همين حال همه ديدند که آن نوجوان عطسهاي کرد و از جا بلند شد و پدر علم را به دست او داد. از آن پس نيز هيچ گونه کسالتي در وي مشاهده نگرديد.
|