طلبه‏ي فاضل جناب ثقةالاسلام آقاي محمدرضا محمودي، در نامه‏اي به انتشارات مکتب‏الحسين عليه‏السلام چنين مي‏نويسد: ابوي اين جانب، آقاي حاج شيخ عباس محمودي، براي حقير نقل کرد: حدود سي سال پيش به کربلا مشرف شده بودم. روزي در تل زينبيه عليهاالسلام ايستاده بودم که ديدم ابري ظاهر شد، ابتدا دور حرم حضرت امام حسين عليه‏السلام، و بعد از آن گرد حرم حضرت اباالفضل العباس عليه‏السلام طواف نمود و سپس نيز به طرف نجف‏اشرف حرکت کرد. ز هجرانت برادر اندر اين غمخانه مي‏گريد به بالين برادر خون، شه فرزانه مي‏گريد ز داغ مرگ عباس جوان مردانه مي‏گريد خميده گشت چون دال از غم بي‏دستي سقا به جسم غرقه خون مير خود فرزانه مي‏گريد ز هجران رخ معشوق عاشق دم به دم گريد شه مظلوم بر سالار خود شاهانه مي‏گريد به گرد هيچ پروانه نگشته در جهان شمعي‏ حسين چون شمع بر گرد سر پروانه مي‏گريد دو دست خود کمر بگرفت شاه دين و اين گفتا برادرجان نگر بر حال من بيگانه مي‏گريد سکينه از عطش با کودکان اندر غم و زاري‏ به خيمه هر زمان آن دختر دردانه مي‏گريد چه گويم من به زينب گر شود آگه ز احوالت‏ ز هجرانت برادر اندر اين غمخانه مي‏گريد بود اين آرزو بر «صيرفيان» ديدن کويت‏ که بهر تو دمادم او به هر کاشانه مي‏گريد [1] . [ صفحه 397]

[1] سروده‏ي مرحوم صيرفيان، منتخب المصائب، ج 4، ص 304.