ثقةالاسلام آقاي شيخ محمدعلي مکارمي نقل کردند:
شخصي به نام حسين ناصريانفرد، که مقيم مشهد مقدس بوده و زير سايهي حضرت علي بن موسي الرضا المرتضي (عليه آلاف التحية و الثناء) زندگي کند، اظهار داشت:
پدرم، در يکي از مسافرتهاي دريايي، از کشتي به دريا ميافتد. وي در حالي که در آب غوطهور بوده و بالا و پايين ميرفته است. يک دفعه سرش را بالا ميآورد و متوسل به حضرت قمر بنيهاشم ابوالفضل العباس عليهالسلام ميگردد و عرض ميکند: يا ابوالفضل، به دادم برس! يک دفعه ميبيند دستي پيدا شده، دستش را گرفت و او را داخل کشتي قرار داد.
ماتم بيدستيت صبر و قرار از من ربود
با مشقت پيکر عباس را پيدا نمود
تا نمايد با برادر لحظهاي گفت و شنود
[ صفحه 395]
گفت اباالفضل اي برادرجان پناه من توئي
تا تو بودي خاطرم از قيد غم آسوده بود
رفتي و کردي در اين صحرا غريب و بيکسم
بر دلم داغ فراقت محنت ماتم فزود
بعد مرگت زندگي بهر حسينت مشکل است
بر برادرمرده آخر زندگي دارد چه سود
ديدهام روشن بدي بر ديدن رخسار تو
چون علياکبرم بر خاک کين کردي غنود
چون ببينم چشم حق بين تو را آماج تير
ماتم بيدستيت صبر و قرار از من ربود
از وجودت اي برادرجان ز غم ايمن بدم
از هزاران دشمن خونخواره پروايم نبود
نوحه سر بنما (فراهي) بر ابوالفضل و حسين
کوري چشم رقيب دين بدخواه و حسود [1] .
|