مرحوم ثقةالاسلام نوري مي‏گويد قصه‏ي مره‏ي قيس بر احدي مخفي نيست و بسيار شيوع دارد، و مره‏ي قيس مردي کافر و صاحب اموال و حشم بسيار بود روزي از قوم خود [ صفحه 51] درباره‏ي آباء و اجدادش سؤال کرد آنان گفتند علي بن ابي‏طالب عليهماالسلام از آنان هزار نفر کشته، او از مدفن حضرت اميرالمؤمنين عليه‏السلام سؤال کرد به وي گفتند حضرت در نجف اشرف مدفون است، مرة قيس دو هزار نفر سواره و چند هزار پياده برداشت تا به نجف رسيد. مردم آنجا مطلع شدند تا شش روز متحصن گرديدند، بالأخره کفار موضعي از حصار را خراب کرده و داخل شدند و آن خبيث آمد تا داخل روضه‏ي مطهره شد و به آن حضرت عتاب کرد و گفت: يا علي تو پدران مرا کشتي و خواست قبر را بشکافد ناگاه دو انگشت مبارک مانند ذوالفقار از قبر بيرون آمد و بر کمر او زد و او را دو نيم ساخت و وحشت در لشکرش افتاد و پراکنده شدند. و چون آمدند او را بردارند، ديدند سنگ سياهي شده پس او را آوردند در پشت دروازه‏ي نجف انداختند. و پيوسته آنجا بود و هر که به زيارت نجف مي‏آمد پايي بر آن مي‏زد، و از خواص اين سنگ آن بود که هر حيواني رد مي‏شد بر آن بول مي‏کرد سپس يکي از جهال آمد و تکه سنگ را برداشت به مسجد کوفه براي سرمايه و دخل برد کاسبي کند مردم به تماشا مي‏آمدند، و انتفاعي مي‏برد تا مرور زمان سنگ از هم پاشيده و متلاشي گشت، و از شيخ کاظم کاظمي نجفي صاحب شرح استبصار نقل شده که او بسيار نفرين مي‏کرد در حق کسي که آن سنگ را از نجف بيرون برد. [1] .

[1] مجمع الفضائل علي عليه‏السلام، ص 240 تأليف حجةالاسلام سيد محمدتقي مقدم.